چکیده:
«...و فصلهای سال چیستند جز اندیشههای متغیر در ذهنتان؟ بهار،بیداری است در سینههاتان و اما تابستان شناختی است به باروری خودتان؛آیا پاییز نغمهساز باستانی در شما نیست که برای آنچه هنوز در وجودتان کودک است، لالایی بخواند؟ از شما میپرسم؛آیا زمستان چیزی است جز خوابی پر از رویاهای تمام فصول؟» در کشتزاری دانهء بلوطی دیدم؛چیزی به ظاهر مرده و بیخاصیت.و در بهار،همان دانهء بلوط را دیدم،ریشه دوانده و قد کشیده بود.این آغاز درخت بلوط بود که به سوی خورشید بالا میرفت. بیتردید شما این را معجزه میانگارید،با وجود این، چنین معجزهای در رخوت هرپاییز و در شور و شوق هر بهار هزار بار اتفاق میافتد[جبران خلیل جبران].
خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) سال نو گشت به یاران کهن مژده دهید که بهار آمد و باغ آمد و گل آمد و عید سال نو گشت و به آیین کهن میباید خدمت دوست شد و دست ارادت بوسید خدمت دوست بباید شد و گفتن با دوست بر تو ای دوست مبارک بود این عید سعید [عنصری] *** کائنات تسبیحگوی خدا و آموزگار انسان «...
اما روزی خواهد رسید که تو همچون کودکی که سوسنهای مرغزار را میچیند،سنگها و ستارهها را جمع کنی و آنگاه درک (به تصویر صفحه مراجعه شود) خواهی کرد که همه چیز زنده و عطرآگین است[و در حال تسبیح ذات لا یزال اویند]»[جبران خلیل جبران].
[گلستان سعدی] همهء این اشارتها،بشارتی است به ما که دریابیم بهار پر رمز و راز نیز اشارتی بر«انا لله و انا الیه راجعون»است؛یعنی همیشهء ایام باآمدنش،کائنات نونوار میشوند و چون رخت سفر برمیبندد، رخوت و سستی زمین و زمینیان را احاطه میکند.
هنگام این تماشا با چشم دل نظر کن نقاش چیرهدستی،در متن این تماشاست [مهدی سهیلی] هفتسین،الهامبخش جاری بودن زندگی بزم فلک،میلاد گل،جشن بهار است تو میهمانی،میزبان پروردگار است «...
سقف فلک بنگر چو بزم پاکبازان هی سکه میریزد ز دست سکهسازان [نعیم اصفهانی] -علاوه بر هفتسین[هفتشین یا هفتچین]سفرهء نوروزی را چیزهای دیگری نیز زینت میداده است چون: آینه:نشانی از لطف پروردگار و پاکی دل و صفای درون است؛ آینه را گرفتم و گفتم:صفا کجاست؟ گفتا:صفاست در دل«ما»غیر ما کجاست؟ [مهدی سهیلی] شمعدان(لاله):نشانهء نور و رهاورد دنیای پر فروغ و بیپایان و جهان روشنی است و نمادی از جایگاه روانهای روشن."