چکیده:
این مقاله اندیشههای اخلاقی امام محمد غزالی را برای یافتن پاسخ به پرسشهای مربوط به روانشناسی اخلاقی بازخوانی میکند.غزالی در مباحث اخلاقی خود علاوه بر برشمردن فضایل و چگونگی شناخت آنها،به بررسی ریشههای روانشناختی آراستگی آدمی به آنها و نیز عمل به اقتضای آنها میپردازد.وی با تأسی به فیلسوفان یونانی و اسلامی بحث مفصلی درباره نفس و جان آدمی دارد تا از این طریق ربط و نسبت هر فضیلت و رذیلت را به قوه خاصلی در نفس انسان معلوم کند.اما ازسویدیگر با تأسی به رویکرد اشاعره درباره حسن و قبح اخلاقی،و به این جهت که اخلاق او بیشتر از شریعت اخذ شده،مبنای حسن و قبح را دینی میداند.همینطور این نوشته ضمن ارابه توضیح درباره نگاه اخلاقی واقعگرا و غیر واقعگرا و با اشاره به آراء غزالی و هیوم روشن خواهد رکد که بهچهدلیل با اینکه عقل از نظر هر دو اندیشمند ادراکگر و فاقد قدرت عمل است،در بحث انگزیش اخلاقی غزالی با اشکالات هیوم درباره این موضوع مواجه نشده است.در بخش پایانی مقاله،به معرفی اموری که در انجام فضیلت و رذیلت مؤثرند پرداخته و تفاوت دیدگاه غزالی را با فیلسوفان یونان درباره نقش توفیق الهی در انجام فضایل و ترک رذایل توضیح میدهیم.
خلاصه ماشینی:
"(همان،ص 38) اما سؤالی که هنوز باقیست این است که در هریک از این دو نگاه(واقعگرا یا غیر واقعگرا)چه چیزی سبب انجام فعل اخلاقی میشود؟درباره تأثیر تحریکی عقل،غزالی و همینطور هیوم در سنت تجربهگرای غربی معتقدند که عقل چون یک نیروی استدلالیگر و درککننده است نمیتواند به صورت مستقیم انسان را به عمل وا دارد.
اما هیوم که برای عقل هیچ نقش انگیزشی قائل نیست،حتی تشخیص خوب و بد و فضیلت و رذیلت را از قلمرو ادراکات عقلی بیرون برده و در قلمرو امیال و احساسات قرار میدهد تا به نوعی انجام افعال اخلاقی انسان را براساس احساسات و عواطف توجیه کند.
عقل وهوی همیشه در تناقضند و برای کسب فضیلت،هوی باید از عقل تبعیت کند،اما مشکل این است که انسان چگونه میتواند بین حرکتی که متعلق به هوی است و آنچه متعلق به عقل است تمایز قائل شود؟ غزالی توضیح میدهد که سختی کار و بیمیلی انسان به انجام آن میتواند نشانه حکم عقل باشد(غزالی،9891،ص 46)البته در ارسطو همچنین نظری حداقل برای کسانی که در ابتدای سلوک اخلاقیاند دیده میشود.
(غزالی،984 ج 3،ص 25) تصوف را نیز که غزالی برای آن شأنی والا قائل بود و تعریفی خاص از آن داشت میتوان تلفیقی را سه روش کسب فضیلت در کنار یکدیگر دانست،به این معنا که نوری که هنگام تطهیر و تزکیه نفس از صفات مذموم در آن پدید میآید،منجر به معرفت به معنای وحی و نبوت و حقیقت آفرینش خواهد شد و چنین معرفتی انسان را رهنمون به عملی فاضلانه خواهد کرد که نهایت آن حصول سعادت است."