چکیده:
نفوس فلکی،به منزلهء موجودات مجردی که(برخلاف عقول)در فعل و تأثیرشان نیاز به جسم دارند،در فلسفه ابنسینا مورد بحث قرار گرفتهاند؛اهمیت بحث دربارهء این وجودها،فقط به دلیل جایگاهشان در فلکیات قدیم نیست.میتوان گفت قبول این نفوس از سوی ابنسینا و انکارشان از سوی ابنشد،تأثیر اساسی در سیر و سرنوشت فلسفه در جهان اسلام و در جهان غرب داشته است.در این نوشتار ضمن نشان دادن جایگاه این نفوس در جهانشناخت ابن سینا، برهان ابن سینا بر اثبات آنها،موردبحث قرار گرفته است.سپس نشان دادهایم که چگونه در اثر اعتقاد ابن سینا به نفوس فلکی،راه او از راه فیلسوفان مشائی جدا میشود و او گام در مسیر حکمت مشرقی مینهد.در حقیقت نظریه ابنسینا درباره نفوس فلکی یکی از خاستگاههای حکمت مشرقی اوست.و در نهایت همانندی میان نفوس فلکی و نفوس بشری مورد بحث قرار گرفته است.در اینجا نوعی"دور هر منوتیکی"برقرار میگردد،به این معنا که راه شناخت نفوس فلکی برای ما انسانها،"خودشناسی"یا تأمل در نفس بشری خویش است،و در عین حال با شناخت نفوس فلکی،خودشناسی ما نیز متحول میشود.
خلاصه ماشینی:
"(سهروردی،2731، ج 2،ص 831) اما شیخالرئیس در الهیات شفا،این فرایند صدور را بر مبنای یک ضرب آهنگ سهوجهی تبیین میکند که بر طبق آن از عقل اول سه وجود صادر میشود و بنابراین نفس فلک نیز موجودی است که مستقل از عقل و جسم فلک،ایجاد شده است.
عقل اول هم در مبدأ وجود خویش نظر میکند و هم در وجود خویش،اما این تعقل اخیر فقط یک وجه ندارد، بلکه این خود دارای دو وجه است،زیرا وجود او هم ی حکوجه وجوبی(وجوب بالغیر)دارد و هم یک وجه امکانی و از هریک از این سه وجه،یک وجود صادر میشود که بهترتیب تقدم وجودی عبارتاند از:عقل،نفس فلک و جسم فلک.
ک:ابن سینا، 6831،ج 3،ص 927،و نیز شرح خواجه در همان،ص 137-037) تا به اینجا ابنسینا نتیجه میگیرد که اگر باید محرک فلک یک موجود ذاتا مجرد باشد،و این محرک،از نوع عقل نیست،بنابراین محرک فلک نفس است.
فبقی أن یکون الخیر المطلوب بالحرکة خیرا قائما بذاته لیس من شأنه أن ینسال،و کل خیر هذا شأنه فأنما یطلب العقل التشبه به بمقدار الإمکان "پس باید آن خیر که مطلوب(غایت)حرکت قرار میگیرد،یک خیر قائم بالذات باشد که دستیافتنی نیست،و هر خیری که اینگونه باشد،عقل فقط در حد توان درصدد تشبه به آن بر میآید"(ابنسینا،3631،ص 6) آن خیر حقیقی که مطلوب چنین غایتی قرار میگیرد،یک وجود مستقل،قائم بالذات است و برتر از وجودی است که به این خیر عشق میورزد.
وقتی سخن از جاودانه بودن حرکت فلک به میان میآید،سؤال میشود که مگر نه این است که نفس در تأثیر(فعل)خود جسمانی است و امورجسمانی فقط میتوانند تأثیر متناهی داشته باشند و بنابراین باید تأثیرشان بر جسم فلک نیز که همانا حرکت دادن آن است،متناهی باشد."