چکیده:
ولایت حقیقتی کلی و صفتی الهی است که در تمامی مراتب عالم سریان دارد و به اعتبارات مختلف تقسیم میشود و بر مبنای همین اعتبارات متعدد دارای ختم و خاتم میشود،که غفلت از آن اعتبارات باعث بروز ابهامها و تشویشهای فراوانی در فهم و تفسیر کلام ابن عربی و پیروان او میشود. سید جمالالدین آشتیانی در ساماندهی و تنقیح نظریه ختم ولایت،ایضاح کلام ابن عربی و گرهگشایی از آن نقشی ارزنده دارد.وی با تسلط در مبانی حکمت و عرفان اسلامی،ضمن حفظ روحیه ولایتمداری و حریت علمی خود،کوشید چالشیترین مبحث مکتب ابن عربی را به گونهای تقریر و تبیین کند که تعارض آن با مبانی تشیع به حداقل برسد.وی ضمن نقد صریح آراء ابن عربی،بر آن است که تا متشابهات کلام محییالدین را به محکماتش ارجاع دهد و اثبات نماید که ختم ولایت پس از نبی مکرم اسلام(ص)در مشکات فروزان حضرت امیرالمؤمنین(ع)رتیتا و در وجود حضرت مهدی(عج)زمانا متجلی است. در این مقاله میکوشیم پس از تعریف و تقسیمبندی مفهوم ولایت بر مبنای آثار آشتیانی، مصادیق ختم ولایت را بررسی کرده و نگرش وی درخصوص ولایت علوی،مهدوی و عیسوی را تبیین کنیم و تأثیر لحاظ نمودن اعتبارات در رفع تشویش از کلام ابن عربی را،در حد امکان نشان دهیم.
خلاصه ماشینی:
"در جایی دیگر از ایشان نقل شده که فرمودند:«خلقت أنا و علی من نور واحد نسبح الله یمنه العرش قبل أن یخلق الله آدم بالفی عام»(ابن شهر آشوب،ج 1 ص 72) از تدبر در این احادیث و امثال آن آشکار میشود که اولا حقیقت محمدی و علوی حقیقتی واحدند که در عالم شهادت از هم جدا و به دو جلوه ظاهر شدند و ثانیا سایر ائمه از اتحاد نوری با مولی الموحدین و حضرت ختمی مرتبت برخوردارند تا اینکه ولایت ایشان به حاتمشان و قائمشان خاتمه یابد.
وی با رد ختمیت ولایت عیسوی،نزدیکی نبوت ایشان به نبوت حضرت ختمی را دلیل بر اولویت ولایت عیسوی بر علوی نمیداند و خاطرنشان میکند که به تصریح خود شیخ ختم ولایت شأن کسی است که متحقق به اسم اعظم باشد درحالیکه عیسی(ع)اولا مظهر برخی اسماء است و از مظهریت اسم اعظم که لازمه خاتمیت مطلقه است بیبهره است و ثانیا چون جهت روحانیت او بر سایر جهات غلبه دارد از اعتدال و استقامت خاص محمدی بینصیب است و اسماء تنزیهی بر عین ثابت او رجحان دارد و ثالثا به مقام صحو ثانی و وجود حقانی علیالاطلاق و اصل نگردیده است.
بنابراین سبقت و رجحان ولایت اهل بیت بر سایرین از نظر آشتیانی مسلم است و بین ولایت هیچکدام از آن انوار نورانی منافاتی نمیبیند و تأکید میکند که به حسب باطن و اصل ذات،اتحاد وجودی دارند و اینکه در روایات از قولشان آورده شده"أولنا محمد و أوسطنا محمد و آخرنا محمد و کلنا محمد"اشتراک به لفظ نیست،بلکه منظور همان حقیقت ظهوریافته در حضرت محمد(ص)است که در سایر اوصیا نیز متجلی است و همان ختمیتی که بر حضرت ختمی اطلاق میشود بر هریک از این معصومین رواست لکن خاتمشان و قائمشان به اقتضای شرایط اولی به این مقام است."