نویسنده: سبحانی تبریزی، جعفر؛
دي 1360، سال 21 - شماره 10 (10 صفحه - از 22 تا 31)

"انسان در طول آزمایشهای مکرر خود به این نکته رسیده است که انبساط به دو عامل،به نامهای آهن و حرارت مربوط است و بس و قسمتهای دیگر مانند آهن این نقطه یا آن نقطه،این زمان یا آن زمان،خصوصیت و دخالتی ندارد زیرا در مقام آزمایش آنقدر شرایط را عوض میکند که سرانجام میفهمد که انبساط مربوط به شرایط خاصی نیست بلکه مربوط به آهن و حرارت است و در این موقع عقل داوری میکند که دو شیی متساوی از هر نظر باید حکم متساوی داشته باشند یعنی تمام آهنهای اعماز گذشته و آینده و فعلی باید در حرارت خاصیداری انبساط باشند،و اگر برخی دارای چنین صفت و برخی دیگر فاقد آن گردند،در این صورت خصوصیت دلیل و علت میخواهد چون چنین علتی وجود ندارد پس باید خصوصیتی در کار نباشد،و همه آهنها زیر چتر حکم مشترک قرار گیرند و این همان قیاس عقلی است که میگویند:حکم الامثال فی ما یجوز و ما لا یجوز و اخد از این بیان به دست میآید که در کنار هر شناسائی طبیعی تجربی،یک شناسائی عقلی غیرتجربی وجود دارد تا حکم عقل به تجربه ضمیمه نگردد،تمام تجربهها خنثی و بینتیجه خواهد بود،نهتنها این مطلب استفاده میشود بلکه روشن میشود که عقل بر تجربه مقدم است و تجربه بدون حکم عقل لنگ میباشد. بنابراین،فلسفه درباره اصل وجود و هستی و اقسام و حالات آن بحث میکند و علوم،برخی از هستیها را که در فلسفه وجود آن ثابت شده است موضوع بحث قرار میدهد،از این جهت علوم در اثبات موضوع خود به فلسفه نیاز دارد اینک عین عبارت استاد را در اینجا میآوریم."
- دریافت فایل ارجاع :
(پژوهیار,
,
,
)