خلاصه ماشینی:
"در زمان ائمه(ع) ازآن جا که تفسیر قرآن به گونه مستقیم از منبع وحی صورت می گرفت و خود ائمه(ع) نیز همواره براین نکته تأکید داشتند که آنچه آنها می گویند مأخذی در قرآن دارد، اگر پرسشی مطرح می شد، پرسش از مستند قرآنی تفسیر ایشان بود که امام نیز به تناسب فهم مخاطب به آن پاسخ می گفت، این بود که دراین دوره به لحاظ احاطه ائمه به قرآن، تفسیر سنت همان تفسیر قرآن با قرآن و جلوه ای ازآن شمرده می شد و پرسشی با عنوان نقش سنت در تفسیر قرآن با قرآن که نوعی جدایی را نشان می دهد، مطرح نبود، اما پس از ائمه(ع) و در قرن اخیر که سبک تفسیر قرآن با قرآن به عنوان یک شیوه معتبر و اصیل مورد توجه قرار گرفت، ازآن جا که تفسیر به فراخور درک و فهم مفسر صورت می گیرد واین می تواند نتایجی متفاوت با تفاسیر روایی داشته باشد، مسأله نقش سنت به صورت جدی مطرح گردید و دیدگاههایی درآن زمینه ارائه شد.
این موضوع می تواند از منظر عام مورد بررسی قرار گیرد و ضرورتی ندارد که آن را در جرگه مباحث مربوط به تفسیر قرآن با قرآن مطرح سازیم؛ ولی این اندازه هست که اگر در صدد شناخت مباحث مربوط به تفسیر قرآن با قرآن باشیم، یکی ازآن مباحث، همین موضوع است، زیرا کسانی که این روش تفسیری را بر سایر روشها ترجیح داده اند و قرآن را بی نیاز از بیان روایات شمرده اند، یکی از دلایلشان همین نکته بوده است که در روایات متعدد، ملاک درستی ونادرستی روایات، همسازی یا ناهمسازی آنها با آیات معرفی شده است، پس این روایات هستند که باید با قرآن سنجیده شوند و نه قرآن با روایات."