چکیده:
ذات دموکراسی، آزادی است و ذات سوسیالیسم، عدالت است. عدالت جنبه والاتر و ذاتی دارد و آزادی برای عدالت، جنبه آلی و ابزاری. ما آزادی را برای ارزش بالاتری میخواهیم، آزادی یک راه و ابزار است، اما نه یک ابزاری که نیاز موقتی باشد. انقلاب اسلامی مدعی این بود که میخواهد پارادوکس دو انقلاب فرانسه و انقلاب شوروی را حل کند و به سازشناپذیری و تناقض آزادی و عدالت خاتمه دهد. دموکراسی، رابطه حکومت کننده و حکومت شونده نیست، بلکه باید در همه مناسبات انسانی شاهد آن باشیم. متفکران مدرن جز یک نمله فردی هیچگاه خود را روشنفکر ضد دینی نمیدانستند. تمام تلاشهای آنها معطوف به این بود که آن چنان قرائتی از دین ارائه کنند که با فهم و درک انسان مدرن سازگاری داشته باشد».
خلاصه ماشینی:
"آقاجری به متون سیاسی ایران اشاره کرد و گفت: در بستر تاریخ اندیشه سلطنت الاهی ایرانی در چارچوب تفکر پاتریمونیالیسم ایرانی، شاه عادل کسی است که بکوشد هر طبقهای را در جایگاه خودش نگه دارد و اجازه ندهد که طبقات مختلف جامعه جای ضروری خود را ترک کنند.
آیا امکان ندارد با عمل کردن به آن، مانع از تحقق دیگری شویم؟ مثلا آیا ممکن نیست با اجرای عدالت، آزادیهای فردی و اجتماعی محدود و به اصطلاح قربانی شود؟ پاسخ مثبت یا منفی به این پرسش، به تفسیر ما از آزادی و عدالت بستگی دارد.
از مباحث سخنران محترم این مطلب مستفاد است که عدالت به معنای «تساوی همه افراد جامعه و انسانها» است و معتقد است که نظام سوسیالیسم بر «عدالت» مبتنی بود؛ چون میگوید: «در آن سوسیالیسم شاهد نوعی عدالت بودیم».
در جای دیگر، عدالت به معنای «رعایت شایستگی افراد جامعه» را نفی میکند؛ چون میگوید: «در بستر تاریخ اندیشه سلطنت الاهی ایرانی در چارچوب تفکر پاتریمونیالیسم ایرانی، شاه عادل کسی است که بکوشد هر طبقهای را در جایگاه خودش نگه دارد و اجازه ندهد که طبقات مختلف جامعه جای ضروری خود را ترک کنند».
گاه گفته میشود که «عدالت» به معنای «مساوات» است و یا لازمه «عدالت توزیعی» این است که همه به صورت تساوی از حقوق و مزایا بهرهمند گردند؛ درحالیکه عدالت به معنای مساوات نیست.
این سخن از دیر باز مطرح بوده است که قانون برای همه اعضای جامعه باید یکسان باشد و نباید هیچ تفاوت قانونی میان افراد به چشم بخورد."