چکیده:
بسیاری با یوگا به عنوان خاصی از حرکات تمرکزبخش آشنایی دارند.اما غافلند از اینکه یوگا یکی از نظامهای مهم فلسفی هند است که در طول زمان با زوج دیگری به نام«سانکهیه»ترکیب شده و نظام خاصی را به وجود آورده است.از اینرو،هیچ یک از این حرکات بدون آن پشتوانه و مبانی فکری نیست و بدون توجه به آن هم عمل به آن صحیح نمیباشد.شاید مهمترین بخش یک نظام فلسفی،نوع نگرش آن به حورهای اصیل انسانی باشد.این امر در این نوشتار ما را به بررسی مقایسهای انسانشناسی اسلامی و یوگا-سانکهیه سوق داد تا کشف نقاط اشتراک و افتراق ما را به درک عمیقتری از حقیقت نایل گرداند. در اسلام و در مکتب یوگا،انسان دارای اصلی ماورایی است که معرفت آن،نقش مهمی در نجات انسان دارد.اما مفهوم«نجات»در این دو اندیشه،بسیار متمایز از یکدیگر است.هردو آیین بر خودسازی،تهذیب،تفکر،عمل و ریاضت تأکید بسزایی دارند،ولی تفاوتهای مهمی در شرط،نوع،روش و هدف آنها وجود دارد که در این نوشتار تبیین خواهد شد.
Many are those who think that Yoga is some kind of exercises of
meditation، not knowing that Yoga، one of the important philosophical
systems in India and Samkhya، is coupled together and forms one
system.
Accordingly، without Samkhya، these exercises do not have sound
basis، and if one does not observe it، one's practice is incorrect.
Perhaps the most important part of any philosophical system is the
way it views true human aspects. Giventhis، we have made a
comparison between Islamic anthropology and Yoga Samkhya to
bring out the similarities and differences between them، hoping that it
will pave the way to a proper understanding of the truth.
According to Islam and Yoga school، man has a metaphysical origin،
the knowledge of which plays a major role in ensuring man's safety،
but in Islam the word safety implies something other than that which
Yoga school implies. Although both schools stress the importance of
salvation، self-refinement، meditation and practice، there are sharp
differences between them in as far as condition، type، method and
objective are concerned.
خلاصه ماشینی:
"در واقع،سخن دربارهء اصول و مبانی انسانشناسی است که بدون اتخاذ موضع در آنها،هیچ کدام از مسائل دیگر انسانی به نتیجه تام و تمام خود نخواهد رسید؛ زیرا اگر انسان را با بنیادهای واقعیاش نشناسیم،آغاز و انجام،هدف و موقعیت او رادر جهان هستی درک نکنیم،چگونه م توان یک نظام اجتماعی،اقتصادی یا حقوقی درستی برای او بنا نهاد؟ اگر ابعاد گوناگون وجود انسان،استعدادها و نیازهای او و یا رابطه او با خالقش را درک نکنیم، چگونه در تربیت و رشد او یا دستیابی به تکالیف و وظایف او به توفیقی دست خواهیم یافت؟ روشن است انسانشناسی نیز مانند مباحث دیگر،از منظرهای گوناگون مورد بحث قرار میگیرد.
در مرحله نهایی یوگا،یعنی اسام پرجناتا شخص به مرتبتی نائل میگردد که ذهن او بر هیچ چیز در عالم توقف نمیگردد و دربند چیزی واقع نمیشود،یعنی اثر همه اشیای جهان بر یوگا متوقف میشود و از آگاهی محض از وجود مطلق،مجرد و قائم به ذات خود بهرهمند شده که این هدف غایی زندگی انسان و رهایی از ریشه تمام رنجهاست که در اندیشه هندوان چیزی جز چرخه سمساره نیست.
48 در واقع در اندیشه یوگی،هدف روشهای یوگا کشف قلمرو تجربه فرا-مادی و نیز هویدا ساختن واقعیت انسان و جهان یعنی نفس واقعی (Atman) است،چیزی که تا ابد،پاک و روشن و آزاد به حیات خود ادامه میدهد و یگانه سعادت راستین و دگرگونناپذیر است که هرکس به آن نایل گردد،به مقصود نهایی یعنی نجات از تناسخ دست یافته است."