چکیده:
در قرن بیستم در حوزههای مختلفی نظیر هرمنوتیک،نظریهء ادبی و نشانه شناسی شاهد ظهور گرایشهای متنوعی هستیم که یکی از وجوه اشتراک آنها تقابل با«قصدگرایی تفسیری»است.از نظر آنها قصد و نیت مؤلف سهمی در فرایند فهم و تفسیر متن ندارد و نباید مراد جدی و معنای مقصود مؤلف را هدف و غایت مواجههء معنایی با متن قرار داد. از سوی دیگر مؤلف محوری و قصدگرایی تفسیری از مشخصههای اصلی نظریهء تفسیری مقبول و رایج در میان عالمان مسلمان است.مقالهء حاضر دو هدف اصلی را دنبال میکند: نخست میکوشد مهمترین ادلهء مخالفان قصدگرایی تفسیری را بررسی و نقد و از محوریت قصد مؤلف در فرایند قرائت متن دفاع کند:آنگاه تقریری از قصدگرایی تفسیری ارائه دهد که از آسیب و نارساییهای برخی تقریرها از مؤلف محوری در امان باشد.
خلاصه ماشینی:
"نقد دلیل دوم در پاسخ به نویسندگان مقالۀ«مغالطۀ قصدی»که از طرفی بر وجود قصد مؤلف به عنوان یک ضرورت برای پیدایش متن صحه میگذارند و از طرف دیگر ذکر این قصد به عنوان غایت تفسیر و معیار سنجش تفسیر معتبر از نامعتبر را یک مغالطه میدانند،این نکته را یادآور میشوم که«قصد و نیت مؤلف»و معنایی که مؤلف پیش از تولید متن در ذهن پرورانده است صرفا در نقش تحریکی و انگیزشی در وادارسازی مؤلف به نگارش خلاصه نمیشود تا کارکردی صرفا ذهنی و روانی داشته باشد،بلکه شأن دومی نیز دارد و آن بدل شدن این قصد و معنای ذهنی به محتوای یک«پیام»است؛پیامی که از طریق مبرزات و نشانههای زبانی و قراین غیرزبانی-که نمود آن در گفتار بیش از نوشتار است-منتقل میشود.
در این صورت ولو شاعر به قصد ابراز احساس یا اندیشۀ مورد نظر خواننده این شعر را نسروده باشد،مانعی نیست که خواننده،آن شعر را بر حال و وجود امروزین خود تطبیق دهد و از شعری که کاملا عرفانی است تفسیری زمینی کند یا برعکس از شعری که برای معشوق زمینی سروده شده در تقویت حالت عرفانی خویش سود جوید؛زیرا در این گونه مواجهههای معنایی اساسا معنای مورد نظر مؤلف هدف نبوده،بلکه تطبیق معنای عبارات بر موقعیت غرض بوده است و نوعی بازی نشانهای اتفاق افتاده است نه تفسیر به معنای مصطلح آنکه پرده برداری از معنای واقعی و کشف مراد صاحب اثر است."