چکیده:
خوف و رجاء در آموزههای دینی همواره مقارن و در کنار یکدیگر آمده است. خوف و ترس از عذاب الهی به عنوان یک سازوکار تنبیهی و رجا و امید به رحمت لایزال الهی به عنوان یک سازوکار تشویقی، همواره سوقدهنده انسان به سوی رحمت و مغفرت الهی بوده است. در آموزههای دینی و از جمله در ادعیه و به ویژه در مناجات «خمس عشر» برای نیل به رحمت بیپایان الهی، بر توبه و انابه تأکید فراوان شده است. اولیای الهی علیرغم منزلت بالا و جایگاه رفیعی که نزد خدای متعال دارند، همواره از فرجام و عاقبت خویش اظهار نگرانی میکردند. مطیع و فرمانبردار الهی و در همه حالات ادب گفتوگو را با معبود خویش مراعات میکردند. این مقال شرحی است بر مناجات خمس عشر توسط استاد.
خلاصه ماشینی:
"چه اینکه اگر ترس کاملا بر دل انسان غالب شود و به افراط گراید، باعث یأس از رحمت خدا میشود، پس بایسته است که چون حالات دیگر، انسان حالت ترس را در خود متعادل و کنترل سازد و در کنار ترس از خدا و عذاب او، به رحمت و مغفرت الهی نیز نظر داشته باشد که در این صورت ترس از خدا همراه با امید به رحمت او، باعث تحرک، پویایی، تصحیح رفتار و گام نهادن در مسیر تعالی و خودسازی میگردد.
البته بررسی چرایی مسئله مزبور از عهده مقاله حاضر بیرون است و منظور ما از بیان این مسئله، تنها گشودن دری است برای ورود به موضوع مقاله و آن اینکه آیا در چنین اوضاعی، میتوان مکتب یا دیدگاهی را یافت که برای بازیافتن هویت گمشده انسان معاصر به کار آید؟ به دیگر سخن، آیا مکتبی مابعدالطبیعی مانند حکمت متعالیه، برای حل مسائل کنونی بشریت سخنی برای گفتن دارد یا ـ چنانکه برخی معتقدند ـ تاریخ مصرف آن گذشته است و باید در تاریخ فلسفه به دنبال آن بود؟!"