چکیده:
الزام سیاسی از جمله مفاهیم پایه در ادبیات سیاسی و در اندیشه سیاسی اسلام است که عمده متون و نوشته ها، آن را در ضمن بحث مشروعیت سیاسی تعقیب می کنند. پرسش اساسی نوشتار حاضر، این است که الزام سیاسی چیست؟ و چه چیزی یا چه کسی حق حکومت و الزام را به حاکم اعطا می کند و چرا اعضای آن حکومت باید از الزامات حاکم پیروی نمایند؟ در پاسخ، فقه سیاسی با رویکردی نقلی و با تمسک به نصوص و فلسفه سیاسی با روش عقلی به بررسی آن می پردازد. اما این نوشتار، الزام سیاسی را صرفا از منظر فلسفه سیاسی دنبال نموده و نظریه های معطوف به آن را تجزیه و تحلیل می کند.
خلاصه ماشینی:
"در فرهنگ سیاسی، اقتدار به معنای قدرت مشروع آمده است؛ یعنی حق حاکمیت، اما پرسش اساسی این نوشته، آن است که منشأ این اقتدار چیست؟ چه چیزی یا چه کسی حق حکومت و حاکمیت را به حاکم اعطا میکند؟ و چه حکومتهایی مشروع تلقی میشوند؟ و چرا اعضای آن حکومت باید از حاکم پیروی نمایند؟ عمده متون و نوشتهها بحث الزام سیاسی را در ضمن بحث مشروعیت سیاسی تعقیب نموده و از لوازم آن میدانند.
حال در حکومت اسلامی که مبدأ و منشأ مشروعیت و الزام سیاسی، الهی تلقی میشود، حق حاکمیت از بالا رسیده است، از این رو مقوله نظارت را چگونه میتوان تحلیل نمود؟ در پاسخ میتوان گفت اولا، در نظام سیاسی اسلام، مشروعیت الهی نه تنها منافاتی با حقوق جامعه ندارد، بلکه پشتوانهای اصلی و اساسی برای تأمین حقوق و آزادی و عدالت جامعه محسوب میشود و ثانیا، این مشکل در نظامهای دموکراتیک غیر مبتنی بر وحی است که زمینه پایمال کردن حقوق مردم در آنها به خوبی فراهم است.
و پاسخ حلی به این پارادوکس، این است که خطای اول آنها این است که اگر همه حقوق الهی و دینی باشد و حاکم، مشروعیت خود را از بالا بگیرد، حق نظارت مردمی نیز باید از حاکم اخذ گردد و در این صورت، حق نظارت معنایی ندارد؛ زیرا نقد کسی را نمیتوان منوط به اذن وی کرد، لکن میتوان گفت که این مسئله در ساحت اندیشه سیاسی اسلامی قابل تطبیق نیست؛ زیرا براساس مبانی اسلامی، در کنار مشروعیت الهی حاکمان و حق الزام و اطاعت و حق حاکمیت آنها، حق نظارت مردم نیز از سوی مبدأ تمامی حقوق بر رسمیت شناخته شده است."