چکیده:
حسن حنفی از روشنفکران معاصر مصر، سالیانی از عمر خود را به تالیف آثار گوناگونی در حوزه «اسلام و تجدد» و یا به تعبیر او «التجدید و التراث» (بازسازی و میراث) گذرانده و عکس العمل های متفاوتی را بر انگیخته است. مبانی نظری او برخاسته از مکاتبی چون پدیدارشناسی هوسرل، مارکسیسم و سوسیالیسم بوده و نسبیتگرایی، فایدهگرایی، قداستزدایی، تجربهگرایی، اومانیسم و رویکرد تاریخی تمدنی، رهیافتهایی است که او در تحلیل میراث اسلامی به کار می گیرد. او در رویکرد تاریخی و تمدنی خود در بررسی موضوع «میراث اسلامی و تجدد»، برای هر دوره تاریخی و هر تمدنی روحی قائل است؛ به این معنا که اندیشهها در شرایط تاریخی و تمدنی خاصی پدید میآیند و هر فکری، اندیشه ای تمدنی و تعبیری از روح عصر خویش است. او معتقد است ذات و اصل دین تنها یک فرض عقلی و امکانی است که جز از خلال تفسیرهای تاریخی مفسران وجودی ندارد. حنفی با تمایز بین اسلام وحیانی و اسلام تمدنی و کنار گذاشتن اسلام وحیانی، در صدد پی ریزی مبنایی است تا در مقابل انکار برخی از بنیادی ترین اصول میراث اسلامی متهم به انکار وحی نشود؛ لذا به تاریخی بودن میراث روی می آورد. میراث از نظر او تعبیری فکری از پدیدههای هر عصر و تدوینی نظری از ستیزهای فکری آن است؛ میراث امری آسمانی نیست، بلکه تکوینی تاریخی وتطوری اجتماعی دارد. رویکرد تاریخی حنفی با رویکرد مادی گرایانه او پیوند خورده و تفسیری مادی از نبوت و معاد را رقم زده است. او تمدن غرب را هم تمدنی تاریخی و مرکزگریز دانسته و در مقابل، تمدن اسلامی و آگاهی آن را ماهوی و مرکزگرا معرفی میکند که بر مبنای مرکزیت سلطه و قدرت به وجود آمده است.
Hassan Hanafi، one of the contemporary intellectuals of Egypt، has spent many years of his life in compiling various works related to “Islam and modernity” or according to his interpretation “al tajdid va al torath” (reconstruction and heritage) and this has raised many different reflections. His theoretical bases are derived from schools like Husserl’s Phenomenology، Marksism، and Socialism and also Relativism، functionalism، sacredness، Empiricism، Omanism، and historical civilized attitudes are the approaches he applies in the analysis of Islamic heritage.
In his historical civilized approach، through investigating the issue of “Islamic heritage and modernity”، he believes in a history for every period and a soul for every civilization; it means that the thoughts are born in particular historical and civilized conditions and any thought is a civilized thinking and an interpretation from the soul of its own century.
He believes that the nature and basis of the religion is merely an intellectual hypothesis which does not exist except among the historical interpretations of interpreters.
Through discriminating between revelatory Islam and civilized one and by putting the revelatory Islam aside، Hanafi seeks to make a basis not to be accused for the sake of ignoring some of the most fundamental bases of Islamic heritage; so he turns to the historical nature of heritage. He believes that heritage is a thoughtful interpretation from the phenomena of every century and a theoretical compilation from its intellectual disputes. Heritage is not a heavenly issue but it is of a historical existence and a social evolution. Hanafi’s historical approach is mixed with his materialist approach and a material interpretation from prophecy and resurrection has been made. He considers the west civilization as a historical and centrifugal one and on the other hand، he introduces the Islamic civilization and its knowledge as a centripetal one which has been formed based on the centrality of domination and power.
خلاصه ماشینی:
"نقد و بررسی رویکرد تاریخی و تمدنی حسن حنفی به اسلام و میراث اسلامی تاریخ دریافت: 16/7/88 تاریخ تأیید: 27/9/88 نصرالله آقاجانی 1 ( حجة الاسلام آقاجانی عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه باقرالعلوم( واژههای کلیدی: مقدمه حسن حنفی 253 اندیشمند معاصر مصر با تحصیلات خود در اروپا (دانشگاه سوربن فرانسه) و با تأثیرپذیری از مکاتب فلسفی و تحولات سیاسی اجتماعی غرب، به این باور رسید که باید مدلی از رویکردهای معاصر غرب را برای ترسیم نقشه تحول در جوامع اسلامی انتخاب کرد.
279 او کتاب خدا (قرآن) را تجربه عام انسانی و خلاصه حکمتهای امتها، و تجارب تاریخی متوالی و قوانین تاریخی آن میداند که از تطابق تجربیات افراد و گروههای مختلف در تاریخ و فرهنگهای متفاوت پدید آمده است، لذا ما تنها با رسالت مواجه هستیم نه رسول و نه مرسل 280 ؛ بنابراین حنفی با نادیده انگاشتن خدا به عنوان فرستنده وحی و حذف فرشتگان وحی و حتی خود پیامبر از ماهیت وحی، در واقع وحی را از حقیقت آن قلب نموده و چیزی به نام اسلام وحیانی را باقی نگذاشته است.
در این منظر، نبوت اشاره به تطور وحی درگذشته دارد (اسلام تطور مسیحیت و مسیحیت تطور یهودیت است) و وحی همان تاریخ است اما تاریخ گذشته انسان، ولی معاد به تاریخ آینده آدمی مربوط میشود و این دو با هم تاریخ عام انسانیت را به وجود میآورند؛ اما تاریخ خاص و متعین که تاریخ فرد انسانی یا دولتها را در مراحل مختلف تاریخی نشان میدهد حاصل اندیشه وعمل انسان است، لذا حنفی جلد سوم کتاب من العقیده الی الثوره را تحت عنوان «التاریخ العام» و شامل دو بحث نبوت و معاد و جلد پنجم آن را به «التاریخ المتعین» یا بحث از ایمان، عمل و امامت اختصاص داده است."