چکیده:
تفکر دربارهی مهلت چندروزهی حیات،از دیرگاه دغدغهی آدمی بوده است. اندیشمندان ایرانی نیز در قرون متمادی،دربارهی راز عمر،سخنها گفتهاند.صائب تبریزی،شاعر مضمون گرای قرن یازدهم هجری،نیز از این مضمون ناب،غافل نبوده و از زوایای گوناگون،چند و چون عمر آدمی را کاویده است.در این مقاله، نخست عواملی را که از دیدگاه صائب،سببساز عمر دراز تواند بود،در ده بند برشمردهایم.سپس آنچه را که از نظرگاه او میتواند موجب کوتاهی عمر بشر باشد،در دوازده بند خلاصه کردهایم.اینکه در غزلیات صائب و صور خیال او، عمر آدمی به چه چیزهایی تشبیه شده است و شاعر از هر مشبه به چه بهرههایی گرفته است،بخش دیگر این مقاله را شکل میدهد.همچنین نگاه منتقدانه و طعنهخیز صائب به آرزوی عمر طولانی-که در حضرت خضر(ع)تمثل مییابد-او را به واگاوی عواقب طول عمر میکشاند و به خواننده،این آگاهی را میبخشد که باید به عرض حیات،بیشتر توجه کند و نه طول آن.
خلاصه ماشینی:
"اتفاقا آنان که عمری دراز مییابند،ظاهرا برههی جوانی طولانی را به یاد ندارند و پیری دیرینه سالی را سپری کردهاند: نباشد دفتر ایام را چون من کهنسالی اگر شبهای هجران در حساب زندگی باشد (همان،7051) کمتلخیای ز عمر کشیدی درین دو روز؟ صائب!تلاش زندگی پایدار چیست؟ و در جای دیگر میگوید: به جان رسید دل روشنم ز بخت سیاه کند درازی شب،عمر شمع را کوتاه (همان،9023) و شاعر که ظاهرا خود نیز از عوارض پیری طولانی،بیبهره نبوده است،میداند که پیران چه رنجی میبرند وقتی نگاه سنگین مردمی را که از تشییع جنازهی جوانی باز میگردند،باید تحمل کنند؛نگاههایی که گاه پیران را شرمگین میسازد و ایشان را وامیدارد که از چشم مردم نهان شوند: نمیکنم هوس طول عمر تا شد خضر ز شرم زندگی از چشم مردمان پنهان (همان،3063) و نیز اینکه پیر دراز عمر،باید هر روز در عزای عزیزی ماتم گیرد و زندگی بدون یاران و وابستگان را به انتظار بنشیند: میکند داغ عزیزان زندگی را ناگوار آه افسوسی است مد عمر بیپایان خضر بهار عمر،ملاقات دوستداران است چه حظ کند خضر از عمر جاودان تنها (همان،723) حیات جاودان بیدوستان،مرگی است پا برجا به تنهایی مخور چون خضر آب زندگانی را (همان،222) صائب گاه به تعریض،داشتن عمری طولانی را با بیثمر بودن،ملازم پنداشته و با مقایسهی نخل پر ثمر و نخل بیبر،چنین نتیجه میگیرد: عمر دراز قسمت بیحاصلان شود صد سال سرو در چمن از بیبری به جاست (همان،8581) و البته باز باید یادآور شوم که این عوارض و عواقب،بسی بیش از موارد یاد شده است،و شواهد ذکر شده نیز بسیار افزونتر از این نمونهها تواند بود:در همین بخش و در پایان مبحث عواقب عمر طولانی از دیدگاه صائب،باید مواردی را نیز افزود که شاعر از طول عمر خود یا دیگران،لب به شکایت باز میکند؛نمونه را: ما به این ده روزه عمر از زندگی سیر آمدیم خضر چون تن داد،حیرانم به عمر جاودان (همان،5982) در کنار خاک،عمر ما به خون خوردن گذشت مادر بیمهر،خون را شیر نتوانست کرد (همان،7511) فریاد که چون شمع درین محفل افسوس عمرم به سرآمد به سرانگشت گزیدن (همان،9113) خنده شادی چه میجویی درین ماتم سرا گل تمامی عمر خود را صرف یک خمیازه کرد (همان،1711) 6."