چکیده:
نظریۀ خدامحور معنای زندگی بر آن است که ربط و نسبت خاص با خداوند یکی از شرایط ضروری جهت معناداری زندگی می¬باشد. تفسیرهای مختلفی از این نظریه ارائه شده¬، اما مهم¬ترین تفسیر خدامحور نظریۀ هدف الاهی است. براساس این نظریه، تحقق بخشیدن به هدف خداوند تنها سرچشمۀ معناداری زندگی است. بر نظریۀ هدف الاهی نقدهای بسیاری همچون تقابل هدف خداوند با اخلاقی بودن و قدرت مطلق خداوند وارد شده، اما به اعتقاد تدئوس متز مهم¬ترین اشکال بر این نظریه، تقابل نظریۀ هدف الاهی با دیدگاه خدامحور معنای زندگی می¬باشد. براساس این اعتراض اوصافی که سبب می¬شود خداوند یگانه منبع معنا باشد (یعنی فرازمانی بودن، تغییرناپذیری، و بساطت) با هدفمند بودن خداوند در تعارض است. هدف این مقاله پاسخ دادن به این اشکالات براساس اندیشه¬های علامه طباطبایی می¬باشد. از دیدگاه علامه طباطبایی غایت خداوند از آفرینش، ذات متعالی خداوند است و انسان با حرکت ذاتی و ارادی خود مراتب وجود به سوی خداوند را سیر می¬کند و زندگی خویش را معنا می¬بخشد.
God-centered theories about the meaning of life maintain that a certain relationship with God is an essential condition for life to be meaningful. Different interpretations have been proposed in regard to this theory، but the most important God-centered interpretation is the Divine purpose theory. According to this theory، fulfilling God’s purpose is the only source of the meaningfulness of life. Different criticisms have been leveled against the Divine purpose theory such as the conflict between God’s purpose and God’s morality، as well as God’s omnipotence. However، according to Thaddeus Metz، the most important objection facing this theory is its incompatibility with some of the basic assumptions of all God-centered. According to this objection، the Divine attributes – such as atemporality، immutability and simplicity، which lead to the belief that God is the only source of the meaningfulness of life، are incompatible with God’s being purposive. The aim of this article is to provide answers to this objection based on the ideas of Allamah Tabataba’i. From his point of view، the Divine goal behind the creation of the world is His Transcendent Essence. This is to say that humans traverse the levels of being towards God through their innate and voluntary motion and thereby give meaning to their lives.
خلاصه ماشینی:
بر نظريۀ هدف الاهي نقدهاي بسياري همچون تقابل هدف خداوند با اخلاقي بودن و قدرت مطلق خداوند وارد شده ، اما به اعتقاد تدئوس متز مهم ترين اشکال بر اين نظريه ، تقابل نظريۀ هدف الاهي با ديدگاه خدامحور معناي زندگي مي باشد.
بايد توجه داشت که نظريۀ کمال با نظريۀ هدف الاهي از جهت مفهومي متمايز است ، چراکه نظريۀ هدف الاهي بيان مي دارد که زندگي ممکن است در غياب روحي که پس از مرگ بدن شخص به حيات خود ادامه دهد، معنا داشته باشد و صرف محقق ساختن غايت خدا، بدون چشم اندازي به سوي زندگي پس از مرگ ، براي يک زندگي معنادار کفايت ميکند (متز، آيا هدف خداوند ...
جايگاه و تحليل نظريۀ هدف الاهي همان گونه که پيش از اين اشاره شد، نظريۀ خدامحور بر آن است که زندگي انسان تنها در صورتي معنادار خواهد بود که آدمي ارتباط مناسبي با يک موجود روحاني ، که بنيان و اساس عالم طبيعت است ، داشته باشد؛ و در ديدگاه سنتي خدامحور، دست کم يک ارتباط مناسب با خدا آن است که هدف او را تحقق بخشيم .
بنابرابن مي توان گفت که فيلسوفان مسلمان از يک سو قائل به ضرورت وجود غايت براي خداوند گرديده اند، چراکه اگر معتقد باشيم حق تعالي در کارهاي خود هدف ندارد، منکر حکيم بودن او شده ايم ، و از سوي ديگر تماميت فاعليت باري تعالي و کمال و غناي او جملگي دلالت بر نفي غرض از وي مي کند، زيرا غايت فاعل کمالي است که نقص فاعل را ترميم مي کند و براي خداي آفريدگار نمي توان نقصي فرض کرد (طباطبايي ، اصول فلسفه و روش رئاليسم ، ٢٥٩/٣).