چکیده:
مقاله حاضر به هستی شناسی فلسفه سیاسی در حکمت متعالیه می پردازد. ضمن تبیین مفهوم ها، کوشیده ایم تا با پردازش مبانی نظری هستی شناختی صدرایی اثر آن مبانی بر فلسفه سیاسی صدرایی را مورد بررسی قرار دهیم. مبانی نظری هستی شناختی صدرایی عبارتند از: اصالت وجود، مراتب داشتن آن، پویایی و دگرگونی همیشگی و اینکه هستی، نظامی معقول و هدفمند دارد؛ سپس تاثیر این مبانی بر فلسفه سیاسی صدرایی را در موردهایی مانند: نظام اجتماعی معقول، نظام اجتماعی هدفمند، پویایی جامعه انسانی، جامعه انسانی با اختیار و نیازمندی جامعه انسانی به قانون عادلانه، جست وجو کردیم. براساس این منظومه فکری، اگر جامعه سیاسی در جهت «وجود برتر» با پیروی از «پیام برتر» گام بردارد، مسیری مطلوب خواهد یافت.
The present article studies ontology of the philosophy of politics in the transcendental wisdom. After explaining the terms، I have tried to develop the theoretical bases of Sadra’s ontology and investigate its effect on Sadra’s philosophy of politics. The theoretical bases of Sadra’s ontology are as follows: priority of being، different grades of being، permanent change and activeness، and the reasonable and meaningful system of the universe. Then the effect of these bases on Sadra’s philosophy of politics is studied in the following cases: a reasonable social system، a meaningful social system، activeness of human society، the free will of human society، and the need of a human society to a just law. According to this intellectual system، if the political society moves towards the ‘noble being’ by obeying the ‘best message’ it has a suitable path.
خلاصه ماشینی:
از آنجا که سرچشمۀ فلسفۀ سياسي اسلامي و بنيادهاي نظري آن در هـستي شناسـي توحيدي و خـدامحوري در تکـوين و تـشريع اسـتوار شـده اسـت ؛ بنـابراين ديـدگاه ايـن فيلسوفان به زندگي سياسي و هدف آن نيز متفاوت از کـساني اسـت کـه در بـن مايـه هـاي فکري خود، هستي شناسي مادي را مبنـا قـرار مـي دهنـد و از آن منظـر بـه تفـسير و تبيـين دشواره هاي سياسي مي پردازند.
بنابراين وي مي تواند افـزون بـر ظـاهر امـور، از پوستۀ سطحي آنها گذر کند و به ژرفاي هستي و مسايل مربوط به آن نظـر انـدازد؛ در گـام چهارم ، انسان در حرکت و رفتارهاي اجتماعي و فردي ، موجودي مختار و آزاد اسـت و در گام پنجم ، اين بحث مطرح مي شود که آزادي و عقلانيت انسان ، براي وي مسئووليت آفرين است .
وي با توجـه بـه مبـاني نظـري حکمت متعاليه ، در پي تبيين نسبت انسان با هستي بر آمده و بر اين باور است کـه فلـسفه ، نظم عالم است ، نظامي عقلي برحسب طاقت بشري براي به دست آوردن تشبه بـه خداونـد (صدرالمتالهين ، ١٤١٩: ١، ٢٠)، مقصود از قيد «تشبه به باري تعالي » ايـن اسـت کـه انـسان مي تواند مظهر تام و آيت کبراي الاهي شود که از آن به «تخلق به اخلاق الله » ياد شده است (جوادي آملي ، ١٣٨١: ١، ١٢١).