چکیده:
هدف این مقاله تبیین دیدگاه علامه طباطبایی در خصوص جامعه و پیامدهای تربیتی آن است که این مسئله با استفاده از روش توصیفی و تحلیل مورد بررسی قرار میگیرد. به طور کلی در خصوص اجتماع دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه اول جامعه را متشکل از افراد انسانی در نظر می گیرد که هویتی مستقل از اعضای خود ندارد و دیدگاه دوم در عین حالی که جامعه را از افراد انسانی متشکل میداند برای آن هویتی مستقل و برتر در نظر می گیرد و نیروی جامعه را بسی بیشتر و گسترده تر از نیروی اعضای آن تلقی میکند. علامه طباطبایی ضمن پذیرش دیدگاه دوم، مبنای نظریات خود را با توجه به اصالت و اهمیتی که دین برای اجتماع قائل شده، بنا نهاده است. ایشان ضمن اشاره به سطوح و ویژگیهای جامعه برای جامعه ویژگیها و نیازمندیهایی را برمیشمرد که در طول تاریخ و در جوامع مختلف وجود داشته است. به زعم وی جامعه همچون انسان سیر تحول و تکامل دارد. همه این عوامل و بیان اهمیت و جایگاه اجتماع در تربیت انسان، برنامهریزان را ملزم میسازد که برای تربیت اجتماعی افراد، که در بهبود محیط اجتماعی نقش پررنگ دارد، اهمیت ویژهای قائل شوند. رویکردهای تربیت اجتماعی از دیدگاه علامه طباطبایی شامل همنشینی، رقابت سازنده، محرومیت، بشارت و انذار است.
خلاصه ماشینی:
جامعه از نظر قرآن، تفسیر المیزان، نظر اجتماعی علامه طباطبایی، تربیت اجتماعی در اسلام مقدمه در مباحث جامعه شناسی این نکته نیازمند بحث و تأمل است که انسان مدنی بالطبع است یا خیر؛ به عبارتی آیا طبیعت انسانی، افراد را به سمت تشکیل اجتماع سوق میدهد و یا ناچار از تشکیل اجتماع هستند؟ علامه طباطبایی در پاسخ به این سؤالات، تعابیر مختلفی به کار برده است؛ از جمله اینکه در جایی میگوید: انسان مدنی بالطبع نیست، بلکه مضطر به مدنیت است و یا در جای دیگر بیان میکند که انسان به مقتضای طبیعتش مدنی است(طباطبایی، 1386،ج2: 176) و در نهایت در جای دیگر میگوید: «اگر انسان مدنی و تعاونی است در حقیقت به طبع ثانوی چنین است نه به طبع اولی»(طباطبایی، 1386، ج10: 388).
پس افراد باید به حکم اضطرار از دو جهت از موهبت حریت و آزادیشان چشم بپوشند: دلیل اول اینکه اجتماع وقتی تشکیل مییابد که افراد به طور متقابل به یکدیگر حقوقی بدهند و این حقوق را محترم بشمارند؛ یعنی هر فرد برای مردم همان عملی را انجام دهد که آنها برای او انجام میدهند و همان مقدار برایشان سودمند باشد که از ایشان سود میبرد و همان اندازه مردم را از آزادی محروم بداند که خود را محروم میداند و مزاحم آزادی دیگران نباشد؛ پس در واقع منظور از محرومیت از آزادی، محرومیت از بعضی از آزادیها است برای رسیدن به آزادیهای دیگر.