چکیده:
از میان داستان های دوره های سه گانه اساطیری، پهلوانی و تاریخی شاهنامه فردوسی، داستان های دوره پهلوانی زمینه هایی استوارتر و جذاب تر برای پژوهش دارند. جدا شدن کارکرد پهلوانی از خویشکاری شخص اسطوره- شاه- پهلوان در داستان های این دوره و تجلی آن در خویشکاری شخص جداگانه ای به نام پهلوان، با کنش ها و احساس هایی به طور فزاینده از نوع رفتارها و عواطف انسان معمولی از یک سو، و گرایش فردوسی به کاوش و گزارد انگیزه های درونی پهلوانان در برابر رویدادهای حماسی از سوی دیگر، بعد شخصیت (قهرمان) پردازی را ژرف تر کرده و ساختار را از سطح روایت حماسی صرف به سطح ساختار درامی و تجسم عملی تحول بخشیده که جلوه آن در برخی از داستان های پهلوانی بارزتر است. بررسی جنبه های دراماتیک داستان های پهلوانی، افزوده بر شناسایی قابلیت های نمایش، به تشخیص روشمندانه و درست تر هویت نوعی آنها نیز کمک بسیاری می کند. مقاله حاضر، با گزینش یکی از معروف ترین داستان های پهلوانی شاهنامه، داستان رستم و سهراب و با تاکید مقدماتی بر اصالت روایت ایرانی آن در قیاس با روایت های غیرایرانی و همچنین درنگی بر نام نوعی، به واکاوی جنبه های دراماتیک آن بر پایه پوئتیکای ارسطو، به منزله کهن ترین و – در عین حال- معتبرترین رساله در شناخت ساز وکار درام درآثار منظوم و غیرمنظورم کلاسیک، می پردازد و نتایج کار خود را برمی شمارد.
Among the mythological، heroic، and historic stories in Shahnameh، the heroic ones are of better ground and more fascinating perspectives for study than the others. Isolation of heroic function from the functions of mythological-king-hero character and its appearance in a particular character named hero، with his own actions and feelings that are increasingly similar to a common human behaviors and emotions on one hand، and Ferdowsi’s (the poet’s) tendency to investigate and interpret the hero’s internal motivations facing epical events، on the other hand، have made the characterization aspect of the work deeper and more elaborate، and also promoted the structure of the story from a mere heroic narration to a dramatic structure with its embodiment potential، that latter effect is more prominent in some of the heroic stories. The study of dramatic aspects of these stories، in addition to understanding the dramatic potentials، helps their typology be more methodological and exact. This article، selecting one of the most well known heroic stories of Shahnameh، i.e. Rustam and Sohrab story، and through an introductory emphasis on the originality of its Iranian version، compared with the non-Iranian ones، attempts to investigate its dramatic aspects based upon Aristotle’s Poetica، as the most ancient and، at the same time، credible thesis on recognizing drama and its mechanism in the context of the classic verse and prose works; and presents its own results.
خلاصه ماشینی:
داستان رستم و سهراب، از نظر ساختاری، آمیزهای از حماسه و تراژدی است، و فردوسی اگر با زبردستی به دست کم، سه نوع توصیف دست میزند (ضابطی جهرمی، 1378: 136-137) تا فضای حماسی لازم را برای تصویرگری بهینة ماجراها و لحظهها بازآفریند، بهرهگیری وی از جنبههای فنی تراژدی نیز، بهویژه در همین داستان (به قراری که در ذیل خواهد آمد)، بدان مایه است که میتوان تصور کرد که او کمینه از برخی از تمهیدهای تراژدی سازی روزگار خودآگاهی داشته است، همچنان که هم بعضی از مطالعات تاریخ هنر ایران بر وجود سنت نمایش در دوره اشکانیان گواهی میدهند (بیضایی، 1379: 27-47) و هم همانندهای زیاد شخصیت برخی از پهلوانان شاهنامه با همتایان آنها در منظومه پهلوانی ایلیاد هومر ـ مانند همانندیهای اسفندیار و رستم با آشیل و هکتور- احتمال نوعی از الگوبرداری روشمندانة برخی از حماسهپردازان کهن ایرانی از مضمون تراژیک حماسههای اساطیری یونان باستان را در برخی از ذهنها نیرو بخشیدهاند (اسماعیلپور، 1386: 54-43).
جنبههای دراماتیک داستان رستم و سهراب بر پایة پوئتیکای ارسطو جدا از کاربردپذیری بحث ولادیمیر پراپ 3 (1381) دربارة ریختشناسی قصههای معروف به «پریان» در مورد خویشکاریهای قهرمانان بیشترینة داستانهای شاهنامه و همچنین یافته پذیرفتة تفکیکپذیر بودن کلی هریک از این داستانها به عناصر دهگانهای چون گفتارها، کردارها، پندارها، قهرمانان، زمان، مکان، آرایهها، شیوة نقل، شگردها و مناسبات اجزا با یکدیگر و منطق حاکم بر مناسبات کردارها و قهرمانان (سرامی، 1373: 7)، در بررسی جنبههای دراماتیک آنها نیز میتوان گفت که حدود ده عنصر ساختاری اصلی از موارد مطرح شده در پوئتیکای ارسطو، کمینه در بخش پهلوانی شاهنامه، وجود قطعی دارند: 1.