چکیده:
جایگاه فلسفه در تمدن اسلامی و به طور خاص در ایران و ارتباط آن با اعتقادات دینی همواره محققان بسیاری بوده است.غربیان میپندارند که پس از انتقادات و با مرگ ابن رشد فلسفه در سرزمینهای اسلامی خاموش شد. اما سیر فلسفه در ایران تا امروز بطلان این نظر را نشان میدهد.در واقع از یک طرف غزالی با نقد کلامی خود نظر فلاسفه را به طور روزافزون به مبانی دینی جلب کرد و از طرف دیگر عرفا با نقد روشمند خود از فلسفه و با توجه به اشراق و طریق عملی همراه با سلوک فردی و مبانی اعتقادی در شکل دادن نظام جدید فلسفی در ایران که در آن مبانی کلامی،فلسفی و عرفانی در حکمت متعالیه سازمانی نو و بدیع یافت،یاری بسیار رساندند.در این مقاله،نگارنده سهم شیخ محمود شبستری شاعر و عارف بزرگ ایرانی را در ایجاد این طریق جدید بررسی کرده و نشان میدهد که این متفکر با نقد ایجابی و روشمند فلسفهء مشایی از دیدگاه عرفانی و معرفتشناسی اشراقی،و با توجه به سلوک فردی همراه با مبانی اعتقادی و زبان رمزی،و با طرح حکمت در مقابل فلسفهء مشایی در این امر نقش مهمی داشته است.
خلاصه ماشینی:
"در واقع نسبت عقل برای درک حق تعالی مانند نسبت چشم خفاش است با نور (9)- هر آنکس را که ایزد راه ننمود ز استعمال منطق هیچ نگشود حکیم فلسفی چون هست حیران نمیبیند ز اشیاء غیر امکان ز امکان میکند اثبات واجب سپس حیران شده در ذات واجب گهی از دور دارد سیر معکوس گهی اندر تسلسل گشته محبوس چو عقلش کرد در هستی توغل فرو پیچیده پایش در تسلسل(شبستری 0831:83) (01)- ظهور جملهء اشیاء بضد است ولی حق را نه مانند و نه ند است چو نبود ذات حق را ضد و همتا ندانم تا چگونه دانی او را ندارد ممکن از واجب نمونه چگونه دانیاش آخر چگونه(همان:83) -------------- (11)- در آلا فکر کردن شرط راهست ولی در ذات حق محض گناه است بود در ذات حق اندیشه باطل محال محض دان تحصیل حاصل(همان:04) خورشید21.
آیا باید معنای لفظی و ظاهری متن را مد نظر قرار داد یا این که به معنای رمزی یا باطنی آن نیز توجه کرد؟اصولا آیا معنای باطنی و رمزی برای متن متصور است؟طرق مختلفی از جمله توجه به معنای متن از طریق نماد یا استعاره و یا تمثیل نیز (21)- رها کن عقل را،با حق همی باش که تاب خور ندارد چشم خفاش(شبستری 0831:04 (31)- وقت«انی انا الله»آمد زود بنه از کف عصای گفت و شنود هرکه بر حق دلیل میگوید به چراغ آفتاب میجوید(همان 5631:851) (41)- نیست در وسع و طاقت بشری زان مزن دم که آب خود ببری کی درآید به زیج ایلخانی حکم و تقدیرهای ربانی سیر سیارگان به حکم رصد کی درآید به حصر و ضبط و عدد حرکات و ثوابت و اعداد بس اثر در سرای کون و فساد کی بدانی به عقل و فکرت و رأی کی رسد علم تو به علم خدای(همان:391) بحث شده است51."