چکیده:
نقد دنیای بورژوازی،تلاش در جهت آشکار ساختن وجوه گوناگون شخصیت انسان،بررسی ساختار رویا و تحول فرد در دل دنیای مدرن به کمک روایت داستانی،برخی از مضامین مهمی هستند که هرمان هسه در آثار خود به آنها پرداخته است؛نویسندهای که نماد نسل جوان(و البته سایر نسلهای)دههء بیست آلمان است.به فهرستی که از دغدغههای نویسنده در بالا آمد،بایستی دلبستگی او را به رمان تکوینی،به شیوهء گوته،همچنین به رمانتیسم سدهء 19 و علوم اجتماعی به ویژه تحت تأثیر تحلیلگر مشهور اساطیر و افسانهها،کارل و گوستاو یونگ،نیز اضافه کرد.در اینجا نمیخواهیم به بررسی تأثیر گرایشهای زیباشناسی-فلسفی ابتدای قرن بیستم در روی خلاقیت هسه بپردازیم؛بلکه با ارجاعات متعدد به پیش انگاشتها و مضامینی که پیش از این ذکر شد،قصد داریم نوع نگاه هسه را به مضمون عشق،که یکی از مضامین پر رنگ آثار اوست،بررسی کنیم.در واقع و به مدد نمودهای گوناگون مضمون عشق در آثار او،برآنیم تا نشان دهیم که،حضور یا عدم حضور مضمون فوق نزد هسه،از عناصر اصلی و محوری در تکوین روایتهای داستانی اوست،و حول پیچیدگی روانکاوانه و سیر و سلوک عارفانهء شخصیتهای اصلی دو رمان هسه یعنی دمیان و سیذارتا،شکل گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"Summer 2008ẓ91-110Ẓ بررسی مضمون عشق در دمیان و سیذارتای هرمان هسه از دو منظر روانکاوانه و رمانتیک مسعود سلامی* دانشگاه آزاد اسلامی لیلی مسگرزاده** دانشگاه آزاد اسلامی چکیده نقد دنیای بورژوازی،تلاش در جهت آشکار ساختن وجوه گوناگون شخصیت انسان،بررسی ساختار رویا و تحول فرد در دل دنیای مدرن به کمک روایت داستانی،برخی از مضامین مهمی هستند که هرمان هسه در آثار خود به آنها پرداخته است؛نویسندهای که نماد نسل جوان(و البته سایر نسلهای)دههء بیست آلمان است.
قلمرویی که محل امیال نامعقولی است که تعریف کامل و دقیق آنها غیر ممکن است،از اینرو تصمیم داریم که آنها را در متن و در بافت دو داستان مذکور،شرح دهیم و با توجه به اینکه عشق در این دو داستان هسه جایگاه خاصی دارد،این مسئله مطرح میشود،که چرا هیچ یک از روابط عشقی عمیق در این داستانها سرانجام ندارند؟ در مقالهء حاضر کوشیدهایم تا زیر و بم پارادایم عاشقانه را به تصویر بکشیم،موضوعی که هسه از خلال مدل دوگانهء رمانتیکی(آنچه که پیش انگاشتهای فلسفیاش را دربر میگیرد) و رواناوانه(آنجا که به کاربرد مفاهیم یونگ مربوط میشود)بر روی آن انگشت گذارده و به واکاوی آن پرداخته است.
در واقع هسه در شخصیت کاملا«تمامی خصیصههای ممکن و قابل تصور اغواگر رویایی را گنجانیده است و تنها در انتهای رمان است که تصویر این سمبل جنسی پویا را در هم میشکند تا او را به هیأت قدیسهای درآورد(او تصادفا مادر میشود)و بدین سان و به نحوی مقدر او را به کهن الگوی دیگری(مادر) بدل میسازد."