خلاصه ماشینی:
"تحقیقات و بررسیها؛روشنگر این حقیقت است (1)-اطلاعات شماره 13325 که اکثر این اختلافات از این جمله قدیمی سرچشمه میگیرد:«افسوس که نتوانستیم یکدیگر را بشناسیم وگرنه زندگی سعادتمندانهای میداشتیم»؛هرگاه مردی غمگین که از خانه فراری است در جمع دوستان مینشیند و زبان بشکوه میگشاید حرفش این است که،«زنم حال مرا درک نمیکند!» بانوئی که همیشه در خانه با دعوا و اختلاف روبرو است با زبان بیزبانی به دوستانش میفهماند که: «خواهر!باور کن شوهرم مرا درک نمیکند و به احساساتم توجهی ندارد»و هرگاه اختلاف بالا می- گیرد و کارشان به دادگستری میکشد و روی صندلی اتهام مینشینند؛همین حرف را بر زبان میآورند، راستی چرا زن و شوهر همدیگر را درک نمیکنند؟ برای دانستن پاسخ سئوال بالا پای صحبت یک مرد و یک زن مینشینیم و حقایق تلخی را از لابلای سخنان آنها به دست میآوریم: «مردی خشمگین در برابر بازپرس نشسته بود و دو پا در یک کفش داشت که باید این زن را طلاق بدهم و از جهنمی که به اسم کانون خانوادگی درست کردهام نجات پیدا کنم» بازپرس وقتی علت را از او پرسید کمی فکر کرد و گفت:«آقای بازپرس آوردن دلیل برای این مطلب کمی مشکل است ببینید ما با محبت شدید ازدواج کردهایم اما این علاقه باعث نمیشود که زندگیمان را به تلخی بگذارنیم حساب کنید وقتی من خسته و کوفته از کار خانه برمیگردم دلم میخواهد روی تخت دراز بکشم؛در تنهائی سیگاری دود کنم و باصطلاح با خود باشم؛اما همسرم کار و زندگیش را ول میکند؛ بچهها را بامید خدا رها میکند و شروع میکند به یک مشت حرفهای بیسر و ته زدن که جانم را به لب میرساند."