چکیده:
با گذشت تطورات بسیار بر اندیشههای بشری برخی روابط بدیهی مورد شک و تردید قرار گرفت که یکی از آن روابط،رابطه حق و دین است. در مکاتب خداباورانه جای مناقشهای در تلازم دین و حق نیست؛اما همزمان با جایگزین شدن انسانمحوری به جای خدامداری،در ملازمه دین و حق تردید شد.ازاینرو،این مقاله در صدد بررسی رابطه دو دیدگاه«حق غیردینی و حق دینی»است.در این پژوهش ضمن طرح مبانی اعتقادی نظریه حق غیردینی در چهار محور خداشناختی، معرفتشناختی،هستیشناختی و انسانشناختی و نقد آنها،شواهدی که طرفداران این نظریه جهت مستدل کردن نظریه خود بدان تمسک جستهاند نیز،ارزیابی شده است.در ادامه نظریه مختار که حق دینی است تبیین خواهد شد.
During the history of human ideas many changes of thoughts happened of which can be counted ocuerrence of doubt in self-evident ideas. One of those self-evident ideas is the relation between right and religion. Though in religious thought there can be no doubt in inseparability of right and religion، as soon as theism was replaced with humanism، it was opposed to doubt. This paper، therefore، has intended to study religious right and irreligious right. To do so، theological، epistemological، ontological and humanistical principles of the latter have been introduced and critically studied. And finally the view of the paper on behalf of religious right has been explained.
خلاصه ماشینی:
"(جوادیآملی،5831:23 و 33) رابطه حق و دین پس از روشن شدن مفاهیم کلیدی،نوبت پاسخگویی به این پرسش است که آیا اساسا میان دین و حق رابطهای وجود دارد؟به عبارت دیگر،آیا اسلام حق یا حقوقی برای انسان قائل شده است؟یا آنکه در این دین،فرد ملزم به اجرای پارهای تکالیف یا اوامر و نواهی است که در صورت نافرمانی،سخت تنبیه شده،دچار عقوبت الهی میشود؟ در پاسخ به اینگونه پرسشها دو نظریه مطرح شده است: 1.
(کاتوزیان،7731 ب:2/2)به این صورت که فرد خدامحور،طبعا برای تعیین و تشخیص حقوق،به منابعی مراجعه میکند که از آنها اراده و خواست خداوند به دست میآید؛و فرد انسانمحور،به دنبال منابعی است که براساس نوع مبنای حقی که برگزیده،تعیینکننده حقوق انسان باشد.
(مصباحیزدی،2731:281/1) دیدگاه قائلین به حق دینی نظریه حق دینی را میتوان در دو مقام ثبوت و اثبات بررسی کرد؛به این ترتیب که در دین اسلام براساس اصل«حسن و قبح ذاتی»حقوق مبناییای مطرحاند که مبتنی بر آنها تکالیفی برای انسان شکل میگیرد؛هرچند،در مقام اثبات،تکالیف اصالت داشته و حقوق جنبه فرعی -------------- (1).
تقریر نخست:اصالت تکلیف براساس این تقریر،انسان بالاصاله مکلف است و حقوق از تکالیف انسانها نسبت به یکدیگر برمیخیزد؛و آدمی بالاصاله واجد هیچ حقی نبوده،تنها در صورتی ذی حق میشود که خدای تکلیفکننده برای او حقی قرار دهد.
(صرامی، 5831:811 و 452) این تقریر،حق را جنبهای تبعی و منتزع از تکالیف دانسته و روشن است که براساس تکلیفگرایی و شریعتمداری،دغدغهای برای سخن گفتن درباره حقوق،به وجود نمیآید، تا آنجا که شاید بتوان متروک ماندن بحث از حقوق بشر در برخی جوامع اسلامی را در همین راستا ریشهیابی کرد."