خلاصه ماشینی:
"من شما را تصور میکنم که کارتان را در جایی آغاز کردید که مایل به ترک آن بودید،اما در حقیقت کانون اصلی موضوعاتی شد که برای غرب از اهمیت فوق العادهیی برخوردار است-شما بیشتر دربارۀ آن مطالعه کردید و به آن باز گشتید،شما ترینیداد را جای کوچکی میدانید،اما همان طور که نوشتهاید کریستف کلمب خواهان آن بود،رالی خواهان آن بود...
بسیار خرسند بودم که به رغم اینکه بسیار جوان بودم خود را متعهد به نوشتن قسمتهای بسیار زیادی از موضوعام میکردم چون تقریبا در سن کمی کارم را شروع کرده بودم-با این فکر که فقط وقتی یک نفر به حد کافی خودسازی کرده باشد میتواند دست به کار بزرگی بزند.
فکر میکنید دانستن اینکه اهل کجا هستید و چه چیز شما را سرنوشت ساز است؟ وقتی شما مثل من باشید-جایی به دنیا آمده باشید که تاریخچه آن را نمیدانید و هیچ کس آن تاریخ را برای شما بازگو نمیکند و در واقع تاریخ وجود ندارد یا در حقیقت فقط در اسناد و مدارک وجود دارد-وقتی شما اینطور به دنیا آمده باشد،باید در پی یافتن اطلاعاتی دربارۀ محلی که اهل آن هستید باشید.
همراه با کتاب«شورشیها»که مردم با آن متوجه صدای ضعیفی میشوند که شخصیت آنان را بیان کرده و نیازهایشان را بازگو میکند-که حقیقت باقی میماند این کتابها باید به صورت یک کل در نظر گرفته شوند-همان طور که هنوز وجود دارند،هنوز مطرحاند و هنوز مهم هستند.
این کتاب یک مبارزۀ متفاوت بود چون من در تکرار نکردن یک فرم بسیار سختگیر هستم و اینجا سی روایت وجود داشت،که من سعی کردم بهطور متفاوتی ارائه دهم-هرکدام به شیوهیی متفاوت تا خواننده متوجه خشونتی که نسبت به او اعمال میشود نگردد."