خلاصه ماشینی:
"کربلایی شکر الله از بالاخانه که تازه مبدل به آشپزخانه شده بود،با کمک چند نفر فراش پنج تخته چادر روضهخوانی را به بام جنوبی بیرونی بزرگ که عریضتر از بام غربی بود،نقل و آنها را باز کرده، چادردوز با یکی،دو،سه توپ کرباس میآمد و پارگیهایی که یک سال پیری و استعمال در آنها ایجاد کرده بود،تعمیر و کسری طنابها خریداری و از روز بیست و هفت ذی الحجه دو عدد دیرک که طول مدت زندگانی شکافهایی در آنها ایجاد کرده بود،از پای دیوار بام جنوبی به حیاط نقل و به دیوار بنای سمت مغرب تکیه داده میشد.
پدرم نمیدانم در نتیجه چه پیشامد و در چه دورهای از ادوار زندگی خود نذری کرده بود که در هریک از این دو روز پنجاه من برنج پلو میکردند و به مردم میدادند!این نذری در پنج شش دیگ بزرگ ریخته میشد،دیگ اول ان سه ساعت به ظهر مانده حاضر بود.
این تکیهها اگر سر راه نبود سرتاسر سال خالی افتاده و زبالهدان اهل محل بود یا بقالیهای گذر در غرفههای آن پیاز خشک میکردند و اطاقهای آن را انبار خواربارهایفروشی خود قرار میدادند ولی همینکه ایام عزاداری نزدیک میشد به سعی و همت داشهای محل و تحت اوامر باباشمل تعمیر شده و چادری در آن برپا و عزاداری به راه میافتاد.
در عوض وقتی که تکیه محل راه میافتاد،داشها خانه اعیان را مثل خانه خود دانسته و آنچه ظرف و اسباب و چراغ لازم داشتند،بیریا مراجعه میکردند و از این طرف هم بدون هیچ مضایقه کار راهاندازی میشد و همه این کارها از راه اخلاص به خاندان رسالت سر و صورت میگرفت."