چکیده:
(ج 3،باریس 1923،فصل 11)جمع تفسیر»تفاسیر و از فعل«فسر «اخذ شده و بر شرح نوشتههای علمی و فلسفی اطلاق میشود.این واژه مترادف ؛«شرح»است و به شرحهای یونانی و عربی بر تألیفات ارسطو اطلاق میشود در ذیل مثالهایی را در این باب که برگرفته از کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء او تاریخ الفلسفهء ابن قفطی است،ذکر میکنیم: تفسیر بنس رومی بر کتاب مجسطی و نیز تفسیر وی بر مقالهء دهم کتاب اقلیدس؛تفسیر ابو الوفاء بوزجانی،مذجم مشهور، بر دو کتاب دیوفنطس1و خوارزمی با موضوع جبر؛محمد بن زکریای رازی نیز بر کتاب فلوطرخس2که تفسیری بر کتاب طیماؤس افلاطون است،نگاشته و کتاب خود را تفسیر التفسیر نام نهاده است؛حنین بن اسحاق،پزشک مسیحی،در ترجمه و تفاسیر صاحب شهرت است.بیشتر تألیفات بنام علوم یونانی،و همچنین برخی آثار تألیفشده در علوم عربی شرح شده و این آثار به زبان عربی ترجمه یا نوشته شده است. واژهء تفسیر در اسلام،به طور خاص بر تفاسیر قرآن و بر این علم دلالت دراد که با عنوان«علم قرآن و تفسیر»شناخته شده است.این دانش شاخهای مهم و ویژه از علم حدیث است که در مدارس و دانشگاهها تدریس میگردد.تفاسیر عامی هم دربارهء قرآن وجود دارند که بر شیوهء معمول و مرسوم نوشته نشدهاند؛اگرچه اکثر آنها طبق سیاقی هماهنگ متن را بندبند و حتی کلمهکلمه مبتنی بر نظام واحدی شرح میدهند.این تفسیرها بسیارند که معروفترینشان،تفسیرهای طبری و زمخشری و بیضاوی است. تفسیر بیضاوی که مشهورترین تفسیر است و در مدارس تدریس میشده،گرایشهای تفسیری را معرفی میکند.بسیاری بر این تفسیر شرح نوشتهاند. ار تفاسیر دیگر میتوان به تفسیر فخر الدین رازی(م 606 ق.)معروف به تفسیر کبیر و تفسیر اسماعیل حقی البروسوی (م 1127 ق.)-که ترکها توجه خاصی بدان دارند-اشاره کرد.بیشتر این علما،ایرانیاند. تفسیر،علمی کهن بوده و تاریخ آن به صدر اسلام بازمیگردد.نقل شده که ابن عباس(م 68 بعد از هجرت)در این علم صاحبنظر بوده و تفسیری هم به وی نسبت دادهاند(این تفسیر در کتابخانهء حمیدیهء استانبول نگهداری میشود).منتقدان معاصر چون گلدزیهر،لامنس و دیگران،دربارهء ارزش احادیث وارده در این کتابها تحقیق کرده و اما به نظری که مؤید صحت این احارث باشد،دست نیافتند.ظاهرا بیشتر این احادیث،در شمار احادیث موضوعه جای میگیرند؛خواه برای بیان مسائل شرعی باشند،خواه برای مقاصد کلامی،یا فقط برای توضیح مسئلهای،یا حتی به منظور سرگرمی مطرح شده باشند،این
خلاصه ماشینی:
"غزالی در احیاء علوم الدین پس از استدلال و احتجاج بر بطلان این گفته که هر کس فقط باید آنچه را که دربارهء قرآن شنیده،بگوید،مینویسد«باطل است که سماع در تأویل آیات شرط شود و جایز است هر کس به اندازهء فهم و عقلش از قرآن استنباط کند»نیز پیش از آن میگوید:«فهم معانی قرآنی،میدانی گسترده و وسیع دارد و روایت در ظاهر تفسیر،نهایت درک در تفسیر نیست».
ه)روشهای تفسیر دیدم که گونهء دوم تفسیر،یعنی تفسیر درایی-عقلی،در مقابل تفسیر نقلی ظهور کرد چگونه این دو با یکدیگر پیوند یافته و به هم گره خوردند و اگر ابن خلدون در مقدمه میگوید: «گونه دوم کمتر پیش میآمد که از گونهء دوم زمانی متداول شد که زبان و علوم آن به حرفه تبدیل شده و جنبهء تعلیمی یافت.
است که شاید گنجاندن آنها در این اصول ساده نبوده و به نظرم صحیح نیست که از این گرایشها یکییکی سخن بگوییم تا اثر آنها را توجیه فهم قرآن یا اثر پیوندشان با قرآن را در بستر حیات خود این علوم و فنون بیان کنیم؛مگر پس از اینکه امکان دستیابی به بیشتر آثار و پژوهشهایی در انواع مختلف تفسیر برای ما کاملا فراهم شده و به صورت روشمند و متقن نظامدهی و بررسی شوند که برای همانند این گفتار کامل دربارهء تفسیر مهیا شود.
اگر در این سخن اجمالی و گذرا،تفسیر صوفیانه و شیعی را رها کرده و برای تبیین افزودههای این دو گرایش بر معنای قرآن و ارزیابی روش آنها و روشهای مشابهشان که دارای ویژگیهای متفاوتی است،درنگ نکردیم،و از ظاهر و باطن و حد و مطلع و مانند آن و آنچه علوم ناشناخته یا خاص از قرآن گرفتهاند،سخن نراندیم."