چکیده:
از آنجا که نهج البلاغه،متنی ادبی در حد اعلای بلاغت است،و از سویی واژه،بن مایهء ادبیات به شمار است،ناگزیر،شارح میبایست،پیش از هر اقدامی،به تفسیر الفاظ غریب و بیان مفردات آن همت ورزد.ابن ابی الحدید نیز به عنوان بزرگترین و مشهورترین شارح این کتاب ارزشمند و ماندگار،به تفسیر واژگان و بیان الفاظ غریب آن توجه ویژهای مبذول داشته،و اساس شرح خود را بر آن نهاده است.ازاینرو،در این مقاله،به بررسی روش لغوی شرح ابن ابی الحدید،از میان دو شیوهء تقلید و اجتهاد پرداخته شده است.منابع لغوی که شارح،در شرح مفردات بر آن تکیه کرده است، گرچه در آغاز به شیوهء تقلید مربوط است،ولی تقلید و نقل صرف را دربرنمیگیرد؛ زیرا در شرح،بیشترین نمود با اجتهاد است.وی مفردات را چونان یک مجتهد منقد تفسیر کرده است،آراء و نظرات لغوی دیگران را در بوتهء نقد گذارده،برخی را بر برخی ترجیح میدهد،و در اجتهادش به قرآن و حدیث و صرف و نحو و بلاغت و سیاق و فروق اللغه و دیگر موارد از این دست،استناد میورزد.همچنین،اثرپذیری وی از مکتب کلامیاش ،در شرح واژگان نیز به وضوح دیده میشود.
خلاصه ماشینی:
"9-استناد به فهم بلاغی نهج البلاغه،متن ادبی،در حد و سطح دیگر متون به جز قرآن نیست؛بلکه تفوق آن بر همهء کتابهایی که سرشار از مجازات و استعارات و نکات بلاغی است،روشن است؛ همانگونه که صاحب آن امام علی(علیه السلام)،خود بنیانگذار فصاحت و تعالی بخش بیان و«إمام أرباب صناعة البدیع»است(ابن أبی الحدید،843/6)لذا تنها نگاهی گذرا به وجه بلاغی شرح ابن أبی الحدی،کافی است تا میزان تلاش مؤلف در کشف چشمههای گوارای بلاغت امام و حکمت او را دریابیم؛براساس سخن شریف مرتضی در امالی:للعرب ملاحن فی کلامها،و إشارات إلی الأغراض و تلویحات بالمعانی،متی لم یفهمها و یسرع إلی الفطنة بها من تعاطی تفسیر کلامهم و تأویل خطابهم کان ظالما نفسه،متعدیا طوره»(الشریف المرتضی،53/1)و اهمیت استناد بلاغی در شرح،به این بازگشت دارد که واژه را در استعمال ادبا حقیقتی است و مجازی،و در صورتی که از کلام عرب خلص شاهدی باشد،میتوان هر دو را مراد ادیب و سخنور دانست؛زیرا مراد اصلی ادیب،در دل او پنهان است و لذا سخن او که بازگویندهء مراد اوست،ممکن است چند معنای احتمالی دربرداشته باشد که هر یک بهطور جداگانه مقصود نظر خطیب هم بوده باشندو این ویژگی کلام بلیغ است؛چنان که شریف مرتضی(ره)میگوید: «لیس یجب أن یستبعد حمل الکلام علی بعض ما یحتمله إذا کان له شاهد من اللغة و کلام العرب،لأن الواجب علی من یتعاطی تفسیر غریب الکلام و الشعر أن یذکر کل ما یحتمله الکلام من وجوه المعانی،فیجوز أن یکون أراد المخاطب کل واحد منها منفردا،و لیس علیه العلم بمراده بعینه،فإن مراده مغیب عنه»(همان،64)پس آنکه به بحث پیرامون مفردات نهج البلاغه میپردازد،میبایست بر علوم بلاغت نیز در کنار لغت مسلط باشد و به هرآنچه با مجاز و استعارات و کنایات مرتبط است آگاهی داشته باشد."