چکیده:
با آن همه بدبختی که سودی نیز برای امریکا برنداشت و فیلمساران نیز آن را درک کرده بودند،گرایش به ساخت فیلمهای غیر واقعبینانه نمودند؛بهطوری که سالهای پس از جنگ،سالهای منفیگرایی بود و بهترین فیلمهای این دوران امریکا،بیهودگی و غیر واقعی بودن زندگی متمدن را به بیننده تزریق میکند. صدا با فیلم«آوازخان»جاز از برادران وارنر پا به عرصه سینما گذاشت.با صدور سینما جنبههای سینما نیز عوش شد و تسلط مطلق سینمای جنگ را درپی داشت. سال 1927 دوران تسلط هالیود بر هنرمندانش بود،چون جمع شدن آن همه هنرمند از اقصا نقاط جهان،باعث شده بود که عقاید سیاسی پیشرفتهای را در خود جای دهد که با نمونهی کار هالیوود همخوان نبود؛مثلا در سال 1929 کارهای«ایزنشتاین»(ترادژی امریکایی)و «فون اشترهایم»(مارش ازدواج)را رد کردند،چون هالیوود به دنبال فروش گیشه بود.با آغاز جنگ جهانی دوم باتوجه به دور بودن امریکا از صحنهی جنگ،محتوای فیلمها محکوم کردن متحدین و عدم برخورد با فاشیزم بود و همیشه سعی میشد که پرداخت قهرمانانهای از بازیگران امریکایی داشته باشد(آواز صحرا،هفتم دسامبر)سینمای منتقد گوشهی دیگری از تبلیغات جنگی امریکاست،با فیلم چرا میجنگیم از«فرانک کاپرا»و توسط«ولمن»و«هیوستن»در ادامه جنگ تداوم یافت. در سال 1947 کمیتهی فعالیتهای ضد امریکایی که شعبهای از سنای امریکا بود،در واشنگتن آغاز شد و بسیاری اسمشان در لیست سیاه قرار گرفت و برچسب کمونیسم خوردند و افراد زیادی از جمله«برتولت برشت»،«چارلی چاپلین»از امریکا اخراج شدند.این وضعیت در دههی 50 شدت گرفت و سبب شد که سینمای امریکا افت پیدا کند.«سیسیل. 2Lب.دومیل»به عنوان ناجی سینمای امریکا با فیلم«ده فرمان»شد و بعد از او هم«ویلیام وایلر»دست به این کار زد و«بن هور»را ساخت.اما با این حال این افراد نتوانستند به روند دههی 20-19 خود برگردن د،که یکی از دلای آن شناخت امپریالیسم بعد از جنگ بود.نویسنده معتقد است اساسا سینما پدیدهای سیاسی است و فیلم در بارزترین شکل خود دستی بر گرمای سیاست دارد.نویسنده بر آن است با استفاده از پرداختن به سینمای امریکا و شوروی و برخی کشورهای غربی،به بررسی سینمای ایران و دلیل عقبافتادگی آن بپردازد که منجر به امپریالیسم فرهنگی در سینمای کشورهای جهان سوم شده است. در آوریل 1896،سینما در امریکا با نمایش ویدوسکوپ افتتاح شد و دو سال بعد در سلا 1898 جنگ بین امریکا و اسپانیا در کوبا درگرفت و این آغازی در سینمای سیاسی و تبلیغاتی است.فیلمهای تبلیغاتی زیادی در امریکا به نمایش درآمده است(فیلمهای اصل مورو و کوبای آزاد)و آغازگر امپریالیسم از لحاظ نظامی سیاسی و...است که با ورود سینما صورت گرفت. هالیود در سال 1913 در مقابل سینمای اروپا خصوصا ایتالیا شکل 2Lگرفت؛که در این سال فیلمی به نام«کابیل یا»ساخته شد و امریکا در مقابل آن تولد یک ملت با کار گریفیث ساخت(100 هزار دلار هزینه و 15 میلیون دلار فروش)که شاهکاری در سینمای جهان به شمار میآید و موفقیت این فیلم یعنی تولد یک ملت منجر به تولد هالیود شد و باعث سرمایهگذاری کلان در آن عرصه گردید.جنگ جهانی اول در سال 1914 شروع شده بود،اما افکار عمومی امریکا از سال 1914 تا سال 1916 مخالف جنگ بود.بههمین خاطر فیلمهای«به نام تمدن»،«تامس اینیس»،«تعصب از گریفیث»ساخته شد(خیزگاه فلسفی سینمای غرب و شاهکاری از اوست)در فوریهی 1917 انقلاب روسیه رخ داد که باعث تحولات عظیمیدر سینمای امریکا شد.با وارد شدن امریکا به جنگ در آوریل 1917،فیلمسازان نیز وادار به ادای وظیفهی میهنی خود شدند.«چارلی چاپلین»با ساختن فیلم کوتاه تبلیغاتی«هتی»برای فروش او راق قرضه اقدام کرد و در اواخر جنگ «دوش فنگ»را ساخت.گریفیث که با ساختن«تعصب»که فیلمی ضد جنگ بود با بازار کساد مواجه شده بود،دعوت رسمی انگلیس را برای ساختن فیلمهای تبلیغاتی جنگ را پذیرفت و قلب یک دنیا را ساخت.سالهای پس از جنگ،سالهای اوج صنعت سینما در جهان بود و هالیود هم با سرمایهی«وال استریت»همهی نخبگان دنیا را به خود جذب کرد و باعث سیطرهی خود بر جهان شد و بعد از جنگ
خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) نقد محتوایی در مقدمهای که برای این کتاب نوشته شده است،نویسنده درصدد است که باتوجه به سیاست و سینما در کشورهای مختلف،به بررسی سینمای ایران بپردازد و مثل متفکران و سیاستمداران و سینماگران چپ،برای سینما رسالتی قائل است که علیه کجیهای جامعه به پا خیزند و سینما را جدا از این منظر نگاه نمیکند؛ولی باید به این نکته هم اشاره کرد که شاید سینما یکی از وظایفش به پا خواستن در مقابل کجی اجتماع است،ولی بالاتر از همه،اصل این است که سینما یک هنر است و باید قبل از هرچیز به جنبههای زیباشناختی آن توجه شود،زیرا در اصل سینما به عنوان هنر هفتم شناخته شده است و نباید جنبههای زیباشناختی و هنری بودن آن فدای موضوعات جانبی قرار گیرد.
در اینجا باید گفت اولا با دید توهم توطئه به همهچیز نگریستن ما را از نگاه درست به موضوعات باز میدارد و نمیتوان درک درستی از موقعیت آن موضوع به دست بیاوریم،بههمین خاطر است که فیلم«تولد یک ملت»از گریفیث به خاطر موفقیت تجاری آن و سرمایهگذاری کلان آن در سینمای امریکا و تولد هالیود مورد غصب نویسنده قرار میگیرد و اضافه بر آن در همهجای دنیا و درمیان همهی سینماگران همچنانکه سینما برای خود رسالتی دارد و از جنبهی زیباییشناختی مورد توجه آحاد کشور است و بههمین خاطر است که کسی مثل«چارلی چاپلین»در اوایل جنگ به ساختن فیلمهای کوتاه تبلیغاتی برای جنگ میپردازد و در جریان جنگ هم «دوش فنگ»را بای نقد آن شرایط میسازد و شرایط اجتماعی کشورش را وادار به ساختن کمبودهای سینما میکند."