چکیده:
بسیاری از صاحبنظران تعلیم و تربیت،«نقطه عطف مثبت»در آموزش و پرورش امریکا را زمانی میدانند که امریکائیان در پی عقب ماندن از مسابقهی فضایی با روسها در سال 1957،سریعا در نظام آموزشی خود تجدید نظر کردند و توانستند طی مدت نسبتا کوتاهی این عقبماندگی خود را جبران کنند و حتی از روسها پیشی گیرند.اکنون بسیار جالب توجه و شگفتانگیز است که شخصی چون ویلیام گلاسر که خود امریکایی و صاحبنظر در تعلیم و تربیت است،این موضوع را به چالش بکشد و آن نقطهی عطف را نه تنها مثبت تلقی نکند که آن را موجب آغاز دورهای از شکست برای مدارس امریکا هم بداند.نوشتهی زیر میتواند از این جهت برای علاقمندان به برنامهی درسی کلان قابل استفاده باشد.
خلاصه ماشینی:
"تعلیم و تربیت: مدارس بدون شکست صدیقه آروانه* اشاره بسیاری از صاحبنظران تعلیم و تربیت،«نقطه عطف مثبت»در آموزش و پرورش امریکا را زمانی میدانند که امریکائیان در پی عقب ماندن از مسابقهی فضایی با روسها در سال 7591،سریعا در نظام آموزشی خود تجدید نظر کردند و توانستند طی مدت نسبتا کوتاهی این عقبماندگی خود را جبران کنند و حتی از روسها پیشی گیرند.
ویژگی این شیوه غالبا عبارت است از:اتکای بیش از حد لزوم بر حافظه،یافتن راهحلهای قالبی،قاطع،سریع،صریح و آسان برای مسائل مختلف علمی،اجتماعی،فرهنگی،آموزشی، سیاسی؛باز هم با اتکای بیش از حد بر حافظه و دور شدن از تفکر و اندیشهی عمیق،تحلیلی،استدلالی،و همهجانبه، تا جایی که ویلیام گلاسر میگوید:«من هم بیشک طالب بهبود زندگی و پیشرفت هستم،اما تا زمانی که برای اصلاح و بهبود آموزش و پرورش کار زیادی انجام ندهیم،رسیدن به این اهداف مشکل خواهد بود...
علیرغم همهی این تحولات و تغییر رویکردها،مربیانی که من با آنها صحبت کردهام تأکید میکنند که متأسفانه سال 7591 آغازگر دوران بدی برای مدارس آمریکا،به ویژه دورهی ابتدایی بود آنچه که ما امروز تعلیم و تربیت مینامیم صرفا معلومات انباشته شده و محفوظات است.
گستردهترین نوع تفکری که در آموزش و پرورش ما به آن بها داده میشود،تفکر برای حل مسائلی است که پاسخهای معین و روشن دارند؛اما نکته اینجاست که،هرچند این نوع تفکر در ریاضیات،علوم،و دستور زبان در مدارس نسبتا خوب تدریس شده است،غالبا به جواب،یا شکل رسیدن به جواب،بسیار بیش از مراحل عقلانی رسیدن به آن اهمیت میدهند؛در نتیجه روش و روند تفکر کماهمیت میشود."