چکیده:
نظریههای آموزش هنر از مقولههای بسیار مهم در ادبیات حوزه هنر است.این مقاله که با هدف بررسی بحرانهای آموزش هنر در ایران تهیه شده است،ابتدا به وجه ماهوی هنر و تفاوت آن با دیگر کنشهای انسانی میپردازد و به نقش جهانبینی و باورها در روند آفرینش هنری و سپس آموزش هنر اشاره میکند و در پایان تاریخچه آموزش هنر در ایران و بحرانها و چالشهای آن را به اجمال مورد بررسی قرار میدهد و راهبردهای ممکن را برای خروج از این بحرانها،مدنظر قرار میدهد.
خلاصه ماشینی:
"در هر صورت مقوله آموزش هنر یا «اعطای نگاه لطیف و انتقال مهارتها»یا به تعبیر دیگر«تربیت هنرمند»در هر منظومه فکری در دستیابی به غایت مطلوب نقش بیبدیل ایفا میکند،ولی باید توجه داشت که این آموزش هیچگاه در مرزهای محدود آموزشهای رسمی باقی نخواهد ماند،تعامل شگفتانگیز اثر و مخاطب دامنه آموزش را در پهنه جغرافیای معرفتی جامعه گسترش خواهد داد و خواسته یا ناخواسته اثر هنری نقش اثربخش خویش را در پرورش ذوق و معرفت مخاطبات همچون معلمی خاموش ایفا خواهد کرد،از سوی دیگر هر جا سخن از ارائه معرفتی نود در میان است بیان هنری حضور خویش را به عنوان قویترین زبان بیان امر نو و یا حقیقتی نو یافته تثبیت میکند،توجه به این نکات برای برنامهریزان آموزش هنر و مسئولان سیاستگذار فرهنگی و هنری، ضروری و تعیینکننده است.
البته لازم به ذکر است که در طول این چند دهه،جانهای پاک و مستعددی در این سرزمین،آثار لطیف و ماندگار به جای گذاردهاند و بعد از انقلاب اسلامی تلاشهای وسیعی در عرصه برنامهریزی رشتهها و مدیریت دانشکدهها انجام شده است،اما روند دردناک آموزش هنر در کشور،باوجوداین تلاشها با قوت و ضعف ادامه دارد و امروز چشمان ما به دستان و اندیشه هنرمندان دلسوخته از خود رسته و به حقیقت پیوسته و جوانان پرشور این سرزمین است که با عمل آگاهانه خویش و با استعانت از فرهنگ غنی و پرفیض اسلامی و عزم سیاستگذاران فرهنگی و هنری طرحی نو در اندازند و هنری امروزین و درخور اسلام به جامعه جهانی عرضه دارند."