چکیده:
من المباحث المهمة المتعلقة بالمعاد،مسألة مبعث الناس یوم القیامة.و هی مسألة تثار حولها الکثیر من الاستفسارات،منها هل المعاد یومئذ روحانی أم جسمانی؟أو هو روحانی و جسمانی فی الوقت ذاته و عند القبول بکلا النوعین من الانبعاث،یثار سؤال و هو:کیف یکون حدوث الجسم فی الآخرة؟و هل البدن المبعوث عین البدن الدنیوی أم غیره؟و فی حالة القول بحشر عین البدن الدنیوی،فهل یحشر بهذه الخصائص المادیة ذاتها؟أم یحشر بتغییرات تتناسب مع ذلک العالم الآخر؟تتکفل هذه المقالة بالإجابة عن التساؤلات المثارة أنفا مع تبیین دقیق یتطابق مع العقل و الشرع کلیفیة حدوث و حشر الأبدان الأخرویة،إضافة إلی الإجابة عن الشبهات المطروحة فی هذا المجال،بناء علی رأی صدر الدین الشیرازی. البغی هو خروج مجموعة من المسلمین ضد الإمام العادل و اصطفافهم ضده و وثوبهم التآمری علیه.و استنادا إلی الأدلة و القرائن فان ضرورة الجهاد و الوقوف ضد البغاة و الخارجین علی الأمام العادل،تشمل الخارجین علی الولی الفقیه أیضا،و ان هذا العنوان لا یختص فقط بالإمام المعصوم.و من الطبیعی انه لابد من إرشاد هذه الفئة و الاستماع الی ما لدیها من شبهات محتملة، و الإجابة عنها،قبل الإقدام علی استعمال القوة ضدها.ان البغاة غیر محکومین بالکفر،و لا تصادر أموالهم فی ما لو رأی الحاکم الإسلامی مصلحة فی عدم مصادرتها.و من یخرجون علی الإمام العادل إذا کانت لهم فئة یعودون إلیها ولهم قوة و شوکة بمعزل عن مکونات الدولة الإسلامیة، یعتبرون بحکم البغاة،و الا فهم یحسبون محاربین و تطبق علیهم أحکام المحارب. تعتبر العقلانیة من وجهة نظر مفکری العلوم الاجتماعیة من أهم ممیزات الحداثة و أرز معالمها. و البعض منهم یعتبرها بدیلة عن الدین.نسلط الضوء فی هذا البحث علی نظرة الإمام الخمینی، و هابرماس إلی الدین و العقلانیة. کل واحد من هذین الشخصین مفکر و فیلسوف مهم و صاحب تیار فکری؛فالإمام الخمینی یمثل الإسلام المعاصر،و یورغان هابرماس یمثل الغرب المعاصر،و لکل واحد منهما رؤاه الخاصة حول مفاهیم الدین و العقلانیة.کلاهما منتقد للعقلانیة الأداتیة،و قد استبدلها الإمام الخمینی بالعقلانیة الممیزة و العقلانیة الدینیة،بینما استبدلها هابرماس بالعقلانیة الإرتباطیة و العقلانیة الانتقادیة.و لکل واحد هذین المفکرین نظرته الخاصة إلی قضیة الدین و العقلانیة استنادا إلی منطلقاته الخاصة. جان هیک فیلسوف دین و لاهوتی کبیر مسیحی معاصر.ابتعد هذا الفیلسوف فی أفکاره عن المسیحیة.و علی الرغم من کونه قسا بروتستانتیا،غیر انه یرفض فکرة تجسد الالوهیة فی المسیح و یقول:ان هذا الفکرة لیس لها أی معنی واضح و مفهوم.و فی ما یخص لغة الدین ینتهج نهجا واقعیا،غیر ان الواقعیة التی یتخذها من نوع الواقعیة النقدیة التی سار علیها کانط،ویری للتجارب الدینیة لغة مزیجة بالثقافة.و فی مجال النجاة و الفلاح کان هیک أول من طرح التعددیة بشکلها الرسمی و الجامعی،و کسر فکرة احتکار الکنیسة لمسألة النجاة.کما انه یبتعد عن قضیة الصفات غیر المتناهیة لله و یری انه من غیر المؤکد ان المسیح قد أدلی بمثل هذه التعالیم.کما ان فکرة الرؤیة السعیدة تخضع للتأویل فی تفکیر هیک. مسألة الشر واحدة من القضایا الأساسیة فی المنظومات الإلهیة و خاصة فی الفلسفة الإسلامیة. و قد ذهب الفلاسفة المسلمون الی تحلیل الشر بانه أمر عدمی؛سواء کان عدم الذات أو عدم کمال الذات.و دافع صدر الدین الشیرازی(الملا صدرا أو صدر المتألهین الشیرازی)عن فکرة عدمیة الشر و اعتبرها برهانیة.غیر ان هذه الفکرة تواجه معضلة تسمی الشر الإدراکی التی یتلخص مفادها فی ان بعض الوجودات تتصف بالشر ذاتا.و لیس لدیه رأی محدد فی هذا المضمار.و أهم معطیات هذا البحث هو بیان ما طرأ من تحول فی رأی الملا صدرا حول هذه المسألة.و یعزی سبب هذا التحول فی فکر الملا صدرا إلی تأثره بالنصوص الدینیة(الآیات القرآنیة و الأحادیث الشریفة). فی مجال علم النفس فی الفلسفة الإسلامیة،تطرح مسألة الحس المشترک بمثابة قوة إدراکیة تدرک المفاهیم الحسیة و الجعلیة و الشهودیة.تتناول هذه المقالة إبتداء المنهج التاریخی الذی اتبعه الفلاسفة فی نظرتهم إلی هذه القوة.فی الحقل المعرفی بحثت إدراکات الحس المشترک لجهة الحصول و الحضور.و بالوظائفیة المعرفیة لهذه القوة فی الحکمة السینویة بحثت احدی أهم قضایا حقل نظریة المعرفة،أی المطابقة و إظهار الواقع.و فی الختام عرضت وظائفیة هذه القوة فی معرفة الدین فی حقل الفلسفة النبویة للشیخ فی تبیین،و تلقی،و انتقال جزئیات الوحی النبوی.
Seyyed Mortaza، like the most theologians of Imamiyyah، says that for primary pains to be good، in addition to grace and interest، compensation is also needed. While Mohaqiq Helli، contrary to him، has known the interest sufficient for primary pains to be good. In the paper، however، another explanation has been presented. In the paper، primary pains have been known of two types: that of obligated men and that of nonobligated. The goodness of primary pain for the former is based upon reward، while for the latter is based upon compensation. In this way، it can be argued that reward and compensation، each، should be considered as a complement to the other.
خلاصه ماشینی:
"موضوعیت داشتن نیت برای نائل شدن به ثواب در نقد دلیل نخست میتوان گفت:اینکه شما میگویید:«اگر در ثواب،مشقت شرط نباشد، خوشیها موجب سزاواری ثواب میگردد و این باطل است»این،درست همان محل نزاع است؛ زیرا میتوان گفت:اگر فعل با نیت الهی انجام شود،اگرچه لذتبخش باشد،ثواب درپی خواهد داشت،زیرا آنچه در ثواب موضوعیت داشته،و از ارکان ثواب است،نیت و انجام دادن عمل برای خداوند است که خود،اطاعت است؛برای مثال مسافری که روزه خود را برای رضای الهی،افطار میکند چه مشقتی را تحمل میکند که در ازاء آن مشقت،به او ثواب داده شود؟چنانکه خود سید مرتضی در پاسخ به این سؤال که به چه دلیل،زمانی که امر واجبی همراه با مشقت باشد ثواب بر آن خواهد بود،میگوید:زیرا خردها،میان وارد کردن زیان و الزام بر کاری مشقتانگیز تفاوتی نمیگذارند؛بنابراین همانگونه که زیان وارد کردن به شخصی که سزاوار آن نیست،خوب نیست، مگر به جهت سود،همینطور وادار کردن به کار مشقتبار مگر به جهت سود،خوب نخواهد بود؛و اگر گفته شود به چه دلیل این سود باید ثواب باشد نه سودهای دیگر،او در پاسخ میگوید:زیرا این سود از سه فرض خارج نیست:یا در شکل مدح است یا عوض و یا ثواب.
(1141:242) در نقد این سخن سید مرتضی میتوان گفت:به چه دلیل منفعت تکلیف و الم جدا شده است؟اگر گفته شود در آنجا که تکلیف است،در برابر آن ثواب است و خود ثواب چون دارای تجلیل و عظمت است و مرتبه و اندازه آن با عوض سنجشناپذیر است؛ازاینرو،اگر ثواب داده شود عوض نیز داده شده است،او چه پاسخی خواهد داد؟چنانکه خود ایشان،غرض از صدور آلام ابتدایی از طرف خداوند متعال را عوض نمیداند:،زیرا به نظر او،خداوند بدون الم ابدایی میتواند به عوض،ابتدا کند،بلکه غرض خداوند از آلام ابتدایی را مصلحت و آن چیزی میداند که باعث استحقاق ثواب شده است؛و ازاینرو،او مصلحت را اصل و عوض را فرع میداند."