چکیده:
سرعت فوقالعادهی تحول در همهی شئون زندگانی بشر،به ویژه در حوزهی تولید،ارتباط و مبادلهی اطلاعات از یک سو و نزدیک شدن و به هم پیوستن سرنوشت کشورها به یک دیگر از سوی دیگر،نوعی انگیزه اجتماعی پدید آورده است که میتوان آن را نوجویی و نوآوری نامید.این انگیزه و ناخشنودیها و ناخرسندیهای همراه آن در بسیاری از اجتماعات-به خصوص کشورهای در حال پیشرفت-زمینه را برای اصلاحات و گاه انقلابهایی سیاسی،اجتماعی و فرهنگی از جمله نوسازی نظام آموزش و پرورش فراهم آورده است.مردم این اجتماعات دربارهی وضع خود و چگونکی تعلیم و تربیت فرزندان خویش به چونوچرا میپردازند. آنها گاه چنان آنها گاه چنان شیفتهینو و نوآوری میشوند که سنتهای سنجیدهی برآمده از میراث فرهنگی خود و امکانات و شرایط نوسازی و نوآوری را از یاد میبرند و در میان کهنه و نو سردرگم میمانند.بنابراین،برای آن که نوسازی و نوآوری سودمند و ممکن باشد،نخست باید به پرسشهای زیر پاسخ داد. 1-مقصود از نوسازی و نوآوری در آموزش و پرورش چیست و ملاک و معیار بازشناسی نو از کهنه کدام است؟ 2-به فرض این که اندیشه یا طرح نو در نظام آموزش و پرورش به طور کلی تعریف شده باشد،برای عملی ساختن آن چه شرایطی را باید فراهم آورد؟ 3-نوسازی در آموزش و پرورش را چگونه و از کجا باید آغاز کرد؟ نویسندهی محترم در این مقاله سعی کرده است به پرسشهای یاد شده پاسخ دهد. فصلنامهی نوآوریهای آموزشی از نویسندهی این مقاله جناب آقای دکتر علی محمد کاردان، استاد ممتاز دانشگاه تهران سپاسگزاری میکند و مطالعهی این مقاله را به مشتاقان نوآوری در آموزش و پرورش توصیه مینماید.
خلاصه ماشینی:
"در اینجا اولین گام نوآوری این است که ببینیم جامعهی بالندهی ما به کدام ویژگیهای جسمانی،عقلانی و عاطقی یا،قول بلوم5،ویژگیهای شناختی،عاطفی و رفتاری نیاز دارد تا بتواند هدفهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی خود را در زمان حال و آینده تحقق بخشد و این کاری است که با مشارکت صاحبنظران و دانشمندان رشتههایی مانند اقتصاد،جامعهشناسی و روانشناسی از یکسو و متخصصان علوم تربیتی به ویژه آنان که علاوه بر دانش آموزش و پرورش به معنای تجربی آن،با فلسفه و«فلسفیدن»در این عرصه آشنایی عمیق دارند،از سوی دیگر،صورت میگیرد یا باید صورت بگیرید و این امر نیز خود شرایطی دارد که در بند(2)به آن اشاره خواهد شد.
پرسش دیگری که در این زمینه قابل طرح است،این است که نوآوریها را پس از آن که هدفمند شدند و شرایط اجرای آنها فراهم آمد،آیا باید از مقاطع پایین(مثلا از دوره ابتدایی)آغاز کرد یا از مقاطع بالا(مثلا دانشگاه)؟البته در این مورد،پاسخ واحدی وجود ندارد؛زیرا آنان که به آموزش بیشتر نظر دارند بر این عقیدهاند که باید این کار را از دورهی ابتدایی-یعنی دورهای که کودک مفاهیم اساسی را رفته رفته درک میکند و پایههای منش او گذشته میشود-آغاز کرد؛در حالی که وقتی به پذیرش فلسفه و اهداف نوآوری آموزشی و آمادگی معلمان آیندهنظر باشد،آغاز کار از مقاطع بالا و به ویژه از دورهی آموزش عالی درستتر به نظر میرسد."