چکیده:
طرح موضوع آموزش فناوری در آموزش عمومی از سوی سازمانی که مسئولیت پژوهش و برنامهریزی آموزشی را برعهده دارد، بدون هر تفسیری سوال برانگیز است و هر کس را که در این زمینه مخاطب قرار گرفته است، به طرح این پرسش ترغیب میکند که «کدام مسئله» در نظام تعلیم و تربیت کشور وجود دارد که «آموزش فناوری»، آن هم در «آموزش عمومی»، میدان پاسخگویی به آن است.
اگر چه موضوعاتی از این قبیل در دامنة کار تعلیم وتربیت، بیچون و چرا، روشن و قابل فهم و بینیاز از استدلال جلوه میکنند اما بدون بازشناسیه قالبها و مفاهیمی که واژههای «آموزش، فناوری و آموزش عمومی» از آن سخن میگویند، نمیتوان به نوعی مسائلی که انتظار میرود، پاسخ داد واژه آموزش در بردارنده دو مقصود شفاف و مستتر: یکی تغییر رفتار و دیگری ارزشگذاری و انتخاب است اما امروز به واسطة بدفهمیهای ناشی از مناسبات زبانی، رفتارهای اداری، ساختاری و عادتهای ناشی از ارزشگذاریهای ناصواب، از مهمترین اصول – یعنی تربیت که «هدف» نظام آموزشی است – خالی شده است. چنین بدفهمی گستردهای تکالیف نظام درسگذاری را از انتظارات غایی تربیتی، خالی نموده و «درس»، «تدریس» و ارزشهای حاکم بر آن را که در نظام برنامهریزی درسی باید طالب رفتار به عنوان مهمترین وجه ممیزه تشخیص وارزشگذاری بر «عملکرد» آموزشی باشد، از دغدغة «یادگیری» برای تنظیم، اصلاح وتغییر رفتار آزاد کرده است. بدین واسطه است که بین آموزش علم و رفتار علمی، آموزش فناوری ورفتار فناور در عرصه مفاهیم، تفاوت آشکاری به وجود میآید.
امروز در تفسیر مفهوم فناوری نیز سایه سنگین بدفهمی و سوء برداشت احساس میشود چرا که در عرصه زبان ترجمهای ما این موضوع قابلیت آموزش یافته است و چون آموزش به علل مذکور، «رفتار» را به عنوان مهمترین «هدف» دنبال نمیکند، لذا امری یک جانبه است که مخاطب را منفعل، ایستا و قابل برنامهریزی میشمارد و به سان همة آن چه از نظام تولید کلان صنعتی در آداب و رفتار ما نفوذ کرده و با کلیشهای به دنبال تبدیل مواد خام بیشعور به شکلهای از پیش تعیین شده است. برای انسانهای متفاوت هم – که شعورشان وجه ممیزه آنان است و میتوانند در مقابل کلیشهها مقاومت کنند، آن را بپذیرند یا نفی کنند، بخوانند تا فراموش کنند یا یاد بگیرند تا رفتار کنند – کلیشه تولید به کار میافتد. بدین ترتیب، «فناوری» که بیشتر خصلتی است که بر رفتار تکیه دارد و موضوعا ترکیبی است و محصول ممارست، تمرین، اشتباه، طرح مسئله و حل مسئله است ونهایتا از دامنة رویکرد زاده میشود؛ باید از خصلت کلیشهای «آموزش علم» - که درست به همین معنی و مفهوم در عرصة زندگی مسئله و تلفیق علوم، ابتکار و خلاقیت است» - فراموش میشود و شکل آن که همان قالب بیروح آن است، بر جای میماند و از آن انتظار معجزه نیز برمیخیزد ورهایی از وابستگی و حرمان درسایة آن اتفاق میافتد.
بدین واسطه است که فناوری – که عرصه فهم و به کارگیری علوم برای حل مسئله و ممارست و تمرین برای تغییر، بهبود و کارایی است – نه تنها در زبان عوام بلکه گاه در زبان خواص نیز به ماشین، ابزار تولید و ماشینآلات پیشرفته و امروز به رایانه، اینترنت و نظایر آن تفسیر میشود و میدانی برای جایگزینی ماشین به جای «انسان» و رایانه به جای معلم است. در دنیای آتی که امروز نوید آن را میدهند، زبان ابزار، جانشین بیان احساسات و عواطف و مناسبات انسانی میگردد و مقالة خانم جین – ام – هیلی در کتاب Failure to connect به آن پاسخ میگوید. این فرد از طرفداران گذشته و مدافعان به کارگیری رایانه برای آموزش بوده است و امروز پس از بیست سال تجربه، از منتقدانی است که با او محتاطانه برخورد میکنند و در بعضی موارد وی را به شدت مورد انتقاد قرار میدهند.
خلاصه ماشینی:
"امروز در تفسیر مفهوم فناوری نیز سایهی سنگین بدفهمی و سوءبرداشت احساس میشود چراکه در عرصهی زبان ترجمهای ما این موضوع قابلیت آموزش یافته است و چون آموزش به علل مذکور، «رفتار»را به عنوان مهمترین«هدف»دنبال نمیکند،لذا امری یکجانبه است که مخاطب را منفعل،ایستا و قابل برنامهریزی میشمارد و بهسان همهی آنچه از نظام تولید کلان صنعتی در آداب و رفتار ما نفوذ کرده و با کلیشهای به دنبال تبدیل مواد خام بیشعور به شکلهای ازپیش تعیین شده است،برای انسانهای متفاوت هم-که شعورشان وجه ممیزهی آنان است و میتوانند در مقابل کلیشهها مقاومت کنند،آن را بپذیرند یا نفی کنند،بخوانند تا فراموش کنند یا یاد بگیرند تا رفتار کنند-کلیشهی تولید به کار میافتد.
کدام تقاضای اجتماعی است که چنین بستر میگشاید و راه را بر طرح سؤال در کلاس،مدرسه،برنامهی درسی و پژوهش و مهارت و با جسارت عمل کردن،میبندند؟ بدون تردید نظام صنعتی،به آموزشوپرورش کمکهای وسیعی کرده است اما وقتی آموزش و پرورش بدون پشتوانههای سمتدهنده به نظام«انتخاب»و«ارزشگذاری»در میدان چیستی و چگونگی و چرایی برخاسته از فلسفهی تعلیم و تربیت و عرصهی نگاه و اندیشهی ریشهدار در فرهنگ و عقاید ما جداسازی نمینماید و گاه«دانشآموز»را هم به مثابهی تولید صنعتی مینگرد و«مشابهسازی»و «مشابهنگری»جای هر چون و چرایی را برای توجه به انگیزهها و استعدادهای درونی و مناسبات تماما متفاوت و استعدادهای محیطی تنگ میکند و از استعدادهای متفاوت دانشآموزان چشم میپوشد و ظرفیتها،مزیتها و فرصتها و فرهنگ و تجارب ریشهدار مناطق متفاوت را نادیده میانگارد،باید پذیرفت که در فضای چنین اندیشهای راهبرد رفتار فناور گم میشود و تنها رفتار کلیشهای جایگزین آن میگردد."