چکیده:
آمریکاگرایی و آمریکاستیزی در دورة شوروی، تاثیر مستقیمی بر رفتار نخبگان و گروههای سیاسی این کشور داشت. این تاثیر مکرّر، به ناگزیر، در قالب عنصری از فرهنگ سیاسی شوروی، به دورة پس از فروپاشی آن منتقل و بر مشی نخبگان سیاسی، به ویژه بر رفتارهای سیاست خارجی آنها تاثیر گذاشت. در دورة یلتسین، تحت تاثیر نابسامانیهای هویتی و تسلط رویکردهای ایدئولوژیکی، تاثیر تاکید بر هر دو وجه این مولفه بر رفتارهای سیاست خارجی، به صورت دورههای متفاوت تعامل و تضاد با این کشور بروز یافت. در دورة پوتین، با معرفی آمریکا به عنوان بزرگترین مانع در مسیر احیاء قدرت بزرگ روسیه، روندهای آمریکاستیزانه، به ویژه در دور دوم وی به اوج رسید و پس از تجربة ناموفق همگرایی با آمریکا در قالب عملگرایی محافظهکار، رویکرد «مقاومت مستقیم» در برابر این کشور، در قالب عملگرایی تهاجمی، پی گرفته شد. نوشتار حاضر، در حد توان، با تمرکز بر دورة پوتین، به بررسی چگونگی این روندها خواهد پرداخت.
During the Ex- USSR، any foreign policy either for or against theUSA، has had a direct effect on the kind of behavior of elites and political groups in theUSSR. This frequent effect has been inevitably transmitted to the postUSSRera and still has similar effect. During the Yeltsin's era given various disorders in this country، this effect appeared in the shape of distinct periods of interaction and antagonism. However، during the Putin's era، especially in his second term of office، theUSAwas introduced as the main obstacle in revival of theRussian Federationand therefore the anti-US policies were escalated to the much possible extent. Thus in the aftermath of experiencing failed convergence with theUSAwithin the framework of pragmatic conservatism and then within the pragmatic offensive framework، the approach of "direct resistance" against theUSAwas adopted. Focusing on the Putin's era، the author of this paper intends to discuss the nature of these trends.
خلاصه ماشینی:
هرچندنویسنده تأثیر سایر عوامل را نادیده نمیگیرد،ولی معتقد است سیاست خارجی تهاجمی وهژمونیطلبانۀ آمریکا،شکافت گسترده و قابل ملاحظۀ حادثشدۀ بین این کشور و روسیه رابرای مردم و نخبگان آن مملوستر کرد و باعث بروز احساسات منفی نسبت به آمریکا شد.
7بر این اساس،افزایش دیدگاههای آمریکاستیزانه در روسیۀ پس از شوروی،تاحدود زیادی،به مطالع توسعهطلبانه و سیاستهای هژمونیطلبانۀ آمریکا8و تمایل مردم ونخبگان روسیه به هویتیابی از طریق تلاشهای نظری و عملی برای بازگشت کشورشان بهموقعیت قدرت بزرگ و تبدیل شدن به وزنۀ تعادلی در برابر آمریکا بازمیگردد که در مقاطعمختلف و به اشکال متفاوت بر رفتارهای سیاست خارجی این کشور تأثیر داشته است.
13از اواخردهۀ 70(90 م)،با به قدرت رسیدن پوتین بیحاصل،مسامحه،مصالحه و در عین حال،فرصتطلبی راهبردی از کوچکترین مجالها برای کسب بیشترین منافع بود،به عنوان راهبردجدید سیاست خارجی روسیه در برابر هژمون نظام بین الملل در دستور کار قرار گرفت.
پیگیری سیاست تهاجمی در حوزۀ انرژی و تأکید بر تثبیت موقعیت خود بهعنوان«ابر قدرت انرژی»،سیاست خاورمیانهای جدید،پیگیری برنامههای گستردۀ نوسازینظامی و فروش گستردۀ تسلیحات،عدم پذیرش قاطع استقرار سپر موشکی آمریکا در اروپایشرقی و در پی آن،تعلیق پیمان سلاحهای متعارف،استقرار سیستم جدید دفاع ضد موشکی درپترزبورگ،اعلام غیرمنتظرۀ سمتگیری مجدد موشکهای هستهای روسیه به سوی اروپا قبلاز نشست سران گروه هشت در آلمان(تیر 1386)و اعلام از سرگیری برنامۀ گشتزنیهواپیماهای دور پرواز هستهای این کشور،از جمله موضوعات شاخص این دوره و نشانههاییاز تلاش روسیه برای اعلام ارتقاء جایگاه خود در ترتیبات نظام بین الملل بود که در ادامه،ضمن مرور این تحولات،با تمرکز بر دورۀ پوتین،به بررسی نحوه و پیامد تأثیر آمریکا وآمریکاستیزی بر رفتارهای سیاست خارجی روسیه،در دورۀ پس از شوروی،پرداخته میشود.