خلاصه ماشینی:
"بررسی تطبیقی آثار افلاطون و ارسطو در پرسش از ماهیت هنر علیرضا باوندیان امروزه دیگر کسی از میان فیلسوفان دوران ما نمیپرسد که زیبایی چیست؟شاید این پرسش قرار است برای همیشه در تاریخ زیباییشناسی محبوس شود؛چرا که به نظر نمیرسد بتوان تعریفی دقیق، نهایی و قطعی از زیبایی ارائه کرد.
*گویای طنین کلام ارسطو،سخن ژان لوک گدار،فیلمساز نامور سینماست که گفت:«واقعیت فیلمی است که بد ساخته شده است!» نیست و دیگران نیز از آن جا که به هر حال با زبان سرو کار دارند با مجاز مواجهند،اما نکتهء مهم دیگر این است که شاعران خود به این مسأله واقفند!11 از نظر افلاطون همهء هنرها واجد ارزش یکسان و یگانه نیستند؛اساس کار موسیقیدان یا نوازنده،مهارتی است که آن را بر اثر«مداومت و استمرار در تمرین»به دست آورده است؛اما در فنونی که در آنها از ابزار«اندازهگیری و سنجش»استفاده میشود،«تدقیق»،نقش اساسی و مهمی دارد.
با توجه به آن چه پیرامون تقلید و محاکات بیان شد،هرگز تفاوت میان مورخ و شاعر در این نیست که یکی روایت خود را به نثر و آن دیگری به شعر عرضه میدارد؛تفاوت در این است که یکی از حوادثی سخن به میان میآورد که قطعا و یقینا در عالم واقع محقق شده و دیگری از وقایعی سخن میگوید که امکان روی دادن آن میرود.
ارسطو برخلاف افلاطون برای زیبایی محسوس اضالت بسیاری قائل بود و آن را محترم میشمرد، اما با وجود این عقیده داشت:«زیبایی،حقیقی در تناسبهای معقول مستتر در باطن پدیدهء محسوس است."