خلاصه ماشینی:
"اما آنچه در این بخش بدان میپردازیم،مربوط به آرا کسانی است که سعی کردهاند هم پیوسته و هم گسسته،اسطوره را با ادبیات و جامعه مورد بازکاوی و تطبیق قرار دهند و جزو مدرنها محسوب میشوند...
از نظر شلینگ اسطوره دارای حقیقت فلسفی است،زیرا در اسطوره نه فقط ارتباطی فکری بلکه ارتباطی واقعی میان آگاهی انسان با خدا وجود دارد.
او معتقد است که اسطوره فقط در صورتی مناسب شعر خواهد بود که اسطورهیی زنده و برآمده از ضمیر ناهشیار بشر باشد و به وسیلهی آن بتوان طبیعت را انسانی کرد و مبتنی بر باوری شد که هنوز هم بین مردمان رواج دارد.
چهرههای اسطورهیی جدید را در اغلب آثار رمانتیک میتوان مشاهده کرد، انسان بدوی قربانی میکند تا خشم خدایان را فرو نشاند و بلا را از سر خود بگرداند.
این نیرنگبازی به اعتقاد متفکران مکتب فرانکفورت شبیه همان کاری است که مسافر دنیای متمدن در میان قبایل وحشی میکند و با پیشکش کردن نگینهای شیشهیی رنگارنگ و تعویض آن با«عاج»بومیان را فریب میدهد.
اولیس که پروتوتیپ خرد بورژوازی است،مانند قهرمانان رمانهای اولیه خود را گم میکند تا خود را بازیابد؛از طبیعت دور میشود و در همان حال خود را به آن داستان فرانکشتاین در شرح این معنی است که چگونه میتوان آدم ساخت.
این رمان با عنوان فرعی-پرومتهی جدید-اشاره به چهره اسطورهیی یونان باستان دارد که با دزدیدن آتش از خدایان از فرمان آنها سرپیچی میکند و بهای سنگین عملش را نیز میپردازد."