چکیده:
مهمترین سوالی که ذهن نگارنده را به خود جلب کرده این است که؛باستانی پاریزی چگونه توانسته تاریخ را در میان تمامی اقشار جامعه بیاورد و جذابیت ایجاد کند؟ قبل از اینکه وارد این بحث شویم باید به سخنانی راجع به طنز بپردازیم. طنز نوعی از ادبیات است که براساس مضامین و قالبهای آن نامگذاری میشود و میتواند در هر قالبی ارایه شود؛تا قبل از مشروطیت دربارهی طنز نظریهی منسجمی وجود نداشته است یعنی طنز آگاهانه به عنوان یک نوع ادبی مطرح نیست.
خلاصه ماشینی:
"(باستانی پاریزی:7731،692) قالب رباعی به طور گسترده در آثارش هست که اغلب سرودهی خود اوست: «دید روح داروین در لالهزار پیرزالی لب به روژ آلوده را شکر یزدان را به جای آورد و گفت کشف کردم حلقهی مفقودهرا» (باستانی پاریزی:5631،961) «آدمی را که بخت برگردد اسبش اندر طویله خر گردد گر عروسی کند به شهر زنان شب اول عروس نر گردد» (باستانی پاریزی:7731،382) از قالبهای دیگر دوبیتی است: «بتی ز مبحث فیزیک خواست تا گوید لطیفهی اتم و رادیوگرافی را گشود تا دهن تنگ گفتمش کافیست که من معاینه دیم اتم شکافی را» (باستانی پاریزی:7731،782) و تکبیتی،نوع دیگری از شعر است که برای ایجاد طنز در آثار وی دیده میشود: «زین طبیبان عجبی نیست که بیمار دهد جان عجب این است،که بیچاره برد جان به سلامت» (باستانی پاریزی:7731،421) منظور نویسنده از آوردن این بیت،اوضاع نابسامان پزشکان جامعهی وقت بوده که ادعای درمان همهی بیماریها را داشتند.
اینها[طلبهها]لابد به این گفتهی حکمتآمیز استاد بزرگ خودشان مرحوم عصار،پی برده بودند کسی که زن دارد مثل سگ زندگی میکند؛مثل شاه میمیرد و آن کسی که زن ندارد مثل شاه زندگی میکند و مثل سگ میمیرد»(باستانی پاریزی:7731،56) و همچنین یک عبارت که موجب طنز میشود: «و حدس آن است که اگر دنیا همچنان آشفته بماند و جنگهای نفتی همچنان ادامه یابد و به قول آن رند کرمانی«اگر چشم حسرت خلق بگذارد»به برکت این آشفتگیها شاید حدود نیم قرنی این نان،همچنان در کاسهی شرق،ترید بماند که لولههای نفت چنان قطور شدهاند که یک عرب با شترش هم میتواند از داخل آن بگذرد."