چکیده:
در رابطه با تعاریف طنز و کسانی که در تاریخ ادبیات ایران تاثیر به سزایی در طنزنویسی داشتهاند مطلبها نوشته شده است.اما در رابطه با حلاج و نقش او در این رابطه و مواردی همچون فرهنگ عامه و تمثیل و مثل،متاسفانه کمتر نوشته شده است که این مقاله به اجمال دراینباره،مطالبی را مورد بررسی قرار داده است که ابتدا در رابطهی تعاریف طنز،آنگاه از حلاج و عاقبت او در زمان حکومت عباسیان و نقش او در طنز و مثالها و فرهنگ عامه و موسیقی خواهیم داد.
خلاصه ماشینی:
"اما حلاج از دیدگاه مردمشناسانه،آگاه بود که برای جلب قلوب در بین مردم باید همرنگ جماعت شود و برای کار بزرگی که در اندیشه داشت،میدانست که تافتهی جدا بافته بودن نتیجهیی به بار نخواهد آورد،برای همین آن لباسهای مردمی،در نزد عدهیی،زیاد قابل قبول نبود چنانچه در تاریخ فخری نوشته شده است که؛گاه پشیمینه و گاه پلاس میپوشید،گاه جامههای رنگارنگ دربرمیکرد،زمانی عمامهی بزرگ و دراعه میپوشید و زمانی دیگر قبا و لباس لشکریان دربرمیکرد.
مانند چوب حلاجی میزنند،که بعضی آن را در رابطه با پنبه زدن یا مواردی شبیه به آن بیان میکنند که به نظر میرسد باید در این مورد بیشتر تعمق شود و باید کنایتی باشد از چوب خوردن حلاج در واپسین روزهای عمر خود که به فتوا او را به دو هزار ضربه شلاق محکوم نمودند که حلاج هم دلیرانه در برابر آن ضربات مقاومت کرد یا چند مرده حلاجی؟که احمد بهمنیار دراینباره نوشته است:یک تنه به اندازهی چندین نفر کار میکند این مثل به طور استفهام استعمال میشود.
زبان گزنده همراه با گفتههای پر از نغز او که بدون ترس از زورمندان عباسی و دیگر کسان،حتا در هنگام قطع هر بخش از اعضایش گفته شده بود،چنان در آن موقع انعکاس یافت که حکومت عباسی به هیچ طریق ممکن قادر نبود در برابر تاثیر آن ایستادگی کند یا جلوی انتشار آنها را بگیرد که به همان طریق حتا بعد از مرگ حسین حلاج آن سخنان که بعضی از آنها آمیخته به طنز هم بود در دل مردم جای گرفت و بعد از آن هم از نسلی به نسل دیگر منتقل شد."