خلاصه ماشینی:
نقد مطالعات انتقادی نقد نشأت گرفته از شاخههای مختلف چشمانداز مطالعات انتقادی غالبا این فرض را مسلم میپندارد که پژوهش در زمینه اثرات رسانهها بر یک نظریهء فراگیری واکنش به محرک مبتنی است که به دو متغیر(تأثیر و محرک رسانهای)بدون واسطه محدود میگردد.
در چنین نتیجهگیریهایی،انسان ممکن است حمله برتریجویانهای در جهت به حداقل رساندن اثرات مشاهده نمایند اما بررسی دقیق پژوهش انجام گرفته در دانشگاه کلمبیا ارقام وسیعی از یادداشتهای احتیاطآمیزدرباره محدودیتهای یافتههای آنها و رهنمودهایشان برای پژوهشهای آتی به دست میدهد و مجموعهای از یافتههای جالب *گفته میشود پژوهش در زمینه اثرات رسانهها از این نظر که صرفا یک نوع تأثیر یعنی متقاعد سازی و ترغیب را مورد بررسی قرار میدهد،بیش از اندازه محدودکننده میباشد.
اگر چه این واقعیت دارد که نئول نویمان(3791) این مسأله را مطرح ساخت که آیا پژوهشها بازگشت به انگاره اثرات قوی رسانهها را توجیه میکند،ولی چنین مینماید که اکثر پژوهشگران از مشخص نمودن نسبتهای آماری قابل توجه و متنوعی که میتوان آن را بدون عنوان ساختن ادعایی در مورد قدرت،به رسانههای گروهی نسبت داد،رضایت خاطر دارند.
مسلما،بین پژوهشهای مربوط به اثرات رسانهها،به عنوان«شرایط سرحدی»مفاهیم(یعنی حوزه عمل آنها از لحاظ پیامدهایی برای سطوح دیگر گفتمان فکری)و سطوحی که ممکن است در نظریهپردازی همدیگر را قطع کنند،تنشهایی پدید میآید،یک زمینه پژوهش ارتباطات،با «بستر»روندهای فیزیولوژیکی(یعنی امواج مغزی همراه با پیامها)مرتبط میشود و این در حالی است که یک زمینه دیگر به«سقف» روندهای اجتماعی(یعنی ارتباط برقرار شده بین افراد به واسطه پیامها)میرسد.