خلاصه ماشینی:
s )و«اصالت مفهوم»( Conceptualists )بین حکما و متکلمین اسلامی و همچنین میان حکما و متکلمین مسیحی در قرون بعد بر- سر همین بوده است که آیا کلیات و معقولات امور ذهنی و انتزاعی صرفاند که در خارج هیچ ما بازای واقعی ندارند( Conceptualism )،و یا در خارج از ذهن هم بنا بقول افلاطون دارای یک نحوه وجود واقعی هستند منتهی وجودی غیر از وجود مادی و محسوس( realism )،و یا اینکه اصلا دارای هیچ گونه وجودی چه خارجی و چه ذهنی نیستند و لفظ صرفاند که انسان برای اختصار و احتراز از تکرار جزئیات مشابه بکار میبرد.
و اگر امر خارجی خود از مقولات عرضیه باشد مانند کم و کیف و اضافه در ذهن چه خواهد بود؟ مثلا خط را که کم متصل است یا رنگ را که کیف غیر نفسانی است وقتی در ذهن حاصلمیگردد چگونه میتوان کیف نفسانی دانست؟ این اشکال را از چهار طریق خواستهاند حل کنند اول اینکه مثل امام فخر رازی گفتهاند اصلا علم تحت هیچ مقوله نیست و نسبت میان عالم و معلوم است.
حکیم سبزواری قول صدر المتالهین را درباره اینکه صور علمیه بحمل اولی تحت همان مقولاتی هستندکه افراد حقیقی آنها در خارج مندرج درآنند قبول دارد اما علم را بحمل شایع از مقوله کیف حقیقی نمیداند و مانند محقق دوانی مجازا از باب کیف میشمارد و در اینجا باید گفت که شاید رأی حکیم سبزواری از نظر فلسفه جدید بیشتر مورد توجه باشد زیرا اساسا نظریه وجود ذهنی مبتنی بر تقسیم موجودات به جوهر و عرض است و میدانیم که در فلسفه جدید این تقسیم مردود شده و جوهر معری از اعراض را مفهوم بلامصداق غیر قابل تعقلی میدانند که در حقیقت ذهن انسان برای وحدت بخشیدن به کثرات یعنی کیفیات و کمیات و اضافات که مجموع آنها مقوم شئی واحد است فرض میکند.