خلاصه ماشینی:
"»(1) نگرانی کسانی چون حاج شیخ فضل الله نوری و صاحب عروه از تندروی مشروطهخواهان سکولار و آشوبگر در کشور نیز در همین مساله بود که مبادا این غوغاگریهای روزافزون، زمینه مساعدی برای قدرتهای سلطهجو فراهم آورد تا به بهانه حفظ امنیت و منافع اتباع داخلی خویش ـــ در حقیقت به منظور اجرای مواد قرارداد ننگین 1907 تجزیه ایران به مناطق نفوذ روس و انگلیس ـــ ایران را اشغال کرده و استقلال و تمامیت ارضی آن را به خطر اندازد و سرانجام، نه تنها سلطه «استبداد داخلی» تعدیل نشود، بلکه کشور لگدکوب «بیگانه» نیز گردد؛ چنانکه سیر تاریخ مشروطیت، به استقرار دیکتاتوری وابسته رضاخانی انجامید.
9. نوایی مینویسد: «نکته جالب اینکه چند تلگراف از لیاخوف در دست است، به سرفرماندهی تفلیس که رییس مستقیم افسران قزاقخانه در تهران بود و مرحوم کسروی آنها را در جلد سوم کتاب نفیس خود به نام تاریخ مشروطیت ایران آورده است.
کسروی پس از بیان مطلب فوق با وجود آنکه پیش از این ـــ گزارشهای جعلی و برساخته پانوف (درباره گفتوگوهای بین محمدعلیشاه و لیاخوف و روسها) را با آب و تاب در کتابش آورده و تکذیب مقامات روسی وقت نسبت به آن گزارشها را نیز بیوجه خوانده است، به اینجا که میرسد؛ چنین مینویسد: «این داستان شیخ میرزا علی را که با همه هیاهویش سود بسیاری نداشت؛ براون و دیگران به گشادی نوشته، ولی پی به ریشه آن نبرده و از اینکه شیح میرزا علی همان موبد بیدگلی میبود؛ ناآگاه ماندهاند!» گزارش کسروی نشان میدهد که پانوف، استاد جعل اسناد و عناوین ساختگی بوده و حتی از جعل نماینده دروغین برای مراجع بزرگ شیعه نجف ابایی نداشته است."