چکیده:
علامه طباطبائی گاه باید و نباید را از اموری اعتباری میداند که انسان آن را بین خود و فعلش جعل میکند تا فعل ضرورت یابد.دربارهء معنای حسن و قبح هم ایشان دو نظر دارد:1)حسن و قبح را امری اعتباری،و عبارت از ملایمت و منافرت با طبع انسان دانسته است،و از آنجا که انسانها در طبع با هم متفاوتاند،حسن و قبح را از امور نسبی شمرده است؛2)حسن و قبح را عبارت از ملایمت و منافرت فعل با غایت مطلوب دانسته است.معنای دوم علامه از حسن و قبح ما را به این نکته رهنمون میسازد که ایشان حسن و قبح را در این معنا معقول ثانی فلسفی میداند؛اگرچه به آن تصریح نمیکند.مهم تفکیک این دو معنا از یکدیگر است،کاری که هیچکدام از شارحان علامه به آن نپرداختهاند.نگارنده در این مقاله کوشیده است با نگاهی تطبیقی به رسالهء اعتباریات و مباحث تفسیر المیزان دیدگاه علامه را واکاوی،و تفاوت نظریهء او را از دیدگاه نسبیگرایان و شکاکان آشکار کند.
خلاصه ماشینی:
"شاهد دیگری که نشان میدهد علامه ارتباط بین اعتباریات و واقعیات را پذیرفته،این است که ایشان در پاسخ به شبههای که میگوید:تکلیف یک امر اعتباری است و امر اعتباری چه سودی برای انسان دارد؟میفرماید: فایدهء تکلیف این اسن که اگرچه تکلیف یک امر اعتباری و غیرحقیقی است،لکن در مکلفین واسطه بین آنها و کمالات حقیقیهای است که آنها را با افعال اختیاری به دست میآورند و به وسیلهء باید و نبایدهای اعتباری،روح فاقد کمال را به مرتبهء کمال انسانی میرسانند؛به این بیان که ما به وسیلهء براهین و با مشاهدهء موجودات عالم مادی، درمییابیم که هرکدام از موجودات به حسب حال خودشان وجودی ممتد دارند که مرتب از حالت نقصان به طرف کمال در سیرند و در میان این سیر و امتداد وجودی، یک ارتباط وجودی حقیقی را مییابیم که مرتبهء سابق را به مرتبهء لاحق متصل میکند و البته این ارتباط وجودی حقیقی به وسیلهء همان تکالیف و اعتبار کردن باید و نبایدها حاصل میشود.
این نکتهای است که در سرتاسر مقالهء اعتباریات تکرار شده است و غرض اصلی ایشان هم از انعقاد چنین بحثی،روشن شدن مغالطهای است که در استنتاج بایدهای حقیقی از بایدهای اعتباری میشود و بالعکس؛پس چگونه میتوان ادعا کرد که: آقای طباطبائی معتقدند:بایدهای حقیقی مولد بایدهای اعتباریاند؟!55 البته،زحمات مستشکل محترم در دفاع از دیگر اشکالات نظریهء اعتباریات ستودنی است؛اما همانطور که واضح است،اشکال فوق با توجه به مباحث اعتباریات علامه در رسالهء اعتباریات و کتاب اصول فلسفه مطرح شده و در آن،هیچ عنایتی به عبارات و احیانا تصریحات علامه در کتب دیگر از جمله تفسیر المیزان و رسالةالولایة در ارتباط بین باید و هست و استنتاج بایدهای اعتباری از هستهای واقعی-و به تعبیر مستشکل محترم،بایدهای واقعی-نشده است (چنانکه ناقد در برخی از نوشتههای خود استدلال در اعتباریات،و حتی ارتباط تولیدی بین اعتباریات و حقایق را به اثبات رسانده است."