خلاصه ماشینی:
آموزش و پرورش را چنانچه از نظر اصول اجتماع بنگریم باید جنبۀ مثبت آن بیش از آن باشد که آنرا تنها عبارت از یک فرصت برای رشد و نمو بدانیم،البته باید فرصت رشد و نمو را فراهم ساخت اما کودک را هم با نیروی فکری و اخلاقی که خود نمیتواند برای خود بدست آورد مجهز نمود بحث در طرفداری از«آزادی فردی»در آموزش و پرورش از خیرخواهی و نیکسرشتی انسانی تراوش نکرده است بلکه از آثار و نتایج قدرت حاصل شده است چه از طرف آنکه از قدرت رنج دیده است و چه از جانب آنکه قدرت را بکار برده است یعنی از این هر دو گروه بدست آمده است،از آنان که زیر بار قدرت هستند یا تسلیم قدرت میباشد یا سرکش و عاصی میگردند و در هر حال نقطۀ برگشت وجود دارد.
تأثیر اینچنین احوال در مربیان بسی بدتر است زیرا بیک انضباط و دیسپلین بیرحمانه و آزاردهنده متمایل میگردند و از بر پا کردن ترس و وحشت لذت میبرند و جز آن بچیز دیگر نمیاندیشند،اینچنین مربیان همینکه نمایندۀ معرفت و دانش گردند وحشت و هراس از دانش و معرفت در خاطر نوآموز و دانشآموز جایگیر میشود و این در میان طبقۀ بالای مردم انگلستان قسمتی از طبیعت انسانی فرض شده است اما در حقیقت قسمتی است از نفرت اساسی معلمان و مربیان«پداگوگ»صاحب قدرت از سوی دیگر یاغیان و سرکشان با اینکه ممکن است وجودشان لازم باشد کمتر به آنچه که وجود دارد انصاف و عدالت بخرج میدهند بعلاوه سرکشی و یاغیگری انواع دارد و تنها چند نوع آن عاقلانه بشمار میرود،مثلا گالیله مردی بود سرکش و خردمندان و معتقدان باین فرضیه که زمین مسطح است نیز یاغی و سرکش هستند اما یاغیان و سرکشانی کودن و نادان.