خلاصه ماشینی:
"چند که چنین لرزهای بر اندام کودکی چون گرین که تقدیر در طالعش نویسندهای بزرگ را رقم زده است شگفتآور نیست و بسیاری نویسندگان دیگر نیز نظیرش را در خود یافتهاند،از آنچه نویسندگان خود در شرححال خویش نوشتهاند چنین بهنظر میآید که بهترین شیوه رشد و تربیت همانا رهاشدن بیاختیار در کتابخانهای بزرگ(و اکثرا"کتابخانه پدری که سراسر آکنده از کتابهای نامناسب است)و پرداختن به خواندنیها و کشفهائی است که بیشائبهء رهبری و آموزش رسمی به دست میآید.
اما آیا مهم است که چه کتابی خوانده شود؟هرگاه کودکان را به گوشدادن و سپس خواندن کتاب واداریم آیا لزومی دارد که درمورد کیفیت داستان کتاب بیندیشیم؟و چه معیاری برای تشخیص میزان خوبی داستانهای کودکان در دست است؟ اینهمه سئوالاتی دشوارند که مایه اختلاف و برخورد آراء فراوان میان آموزگاران،پدران و مادران و کتابداران و همه کسانی شدهاند که بنحوی با کتابخواندن کودک سروکار دارند.
اما سراغ این بار تجربه را نمیتوان از کتابهای بیشمار و پرارزش محققانه در باب خواندنیهای کودکان گرفت،بلکه نشان آن در مرور خاطرات کودکی هر بزرگسالی است که جز روزنامه چیزهای دیگر هم میخواند،و نیز در کلام بیپرده نویسندگانی است که زدودن تفالهها را از خواندنیهای معاصر کودکان وظیفه خود میدانن.
درمیان دیگر کتابهای بزرگسالان که ظاهرا نظیر چنین لذتی را در اطفال برمیانگیزند،میتوان کتابهای میکی اسپیلین1 و یان فلمینگ2را نام برد(که اولی را اونهانتر در داستان طنز- آلود کوتاهی بهنام"دادلی مرا ببوس3بنحوی زیبا دست انداخته است و دومی نیز در فیلمهای سینمائی با بیانی طنزآلود نمایان شده است) با این تفاوت که داستانهای مردمپسند فلمینگ افسانهوارند و در مکانی بینام و نشان که تنها در تخیل کنجکاو فلمینگ جادارد رخ میدهند."