چکیده:
از نظر شنکره برهمن (خدا) دارای دو مرتبه نیرگونه و سگونه است : نیرگونه ناظر به مرتبه عاری از تعین و صفات برهمن است و سگونه (ایشوره) ناظر به مرتبه تعین و دارای صفات او است، که در این مرتبه جها ن به واسطه توهم یا مایا پدیدار می شود . از نظر او جهان گرچه واقعیت دارد، اماواقعیت آن امری توهمی و غیر حقیقی(vivarta)است و حقیقتی غیر از برهمن وجود ندارد.در مقابل ، رامانوجه گرچه به ذات یگانه برهمن باور دارد و ارواح و جهان را جزیی از برهمن و جسم او می د اند، اما در عین حال به واقعیت حقیقی و متمایز آنها از برهمن معتقد است. بر همین اساس پدیدار شدن جهان از مایا که نیروی خلاقه و شکتی برهمن است، واقعیتی حقیقی parināma)دارد.
In Šankara’s opinion، Brahman possesses two significantly different aspects: sagūna and nīrigūna. Nīrigūna is the indeterminate and beyond qualities aspect of Brahman، while sagūna (Īšvara) includes Brahman’s determination and specification which is manifested in this world by illusion or māyā. According to Šankara، reality of the world is merely illusory (vivarta) and it doesn't contain any reality other than Brahman. In contrast، Rāmānuja، in spite of the fact that he believes in the unique essence of Brahman and views the phenomenal world and selves related to him as the body is to the soul or as a part of Brahman، but he maintains they themselves have a reality essentially distinctable from Brahman. According to him، appearing of the world from māyā، which is the creative force of Brahman and his Šakti، has reality (Parināma) per se.
خلاصه ماشینی:
سوتره ها به صـورت عبارات موجز و رمزگونه ای نوشته شده اند تا سالکان آنها را بـه آسـانی بـه حافظـه بسپارند؛ از این رو به قدری پیچیده ، غامض ، مبهم ، و درعین حال عمیق و پر مغز اند که حتی در زمان مؤلف نیـز نیازمنـد شـرح و تفـسیر بـوده انـد و همـین تفاسـیر و تأویلات ، قرنها ادامه داشته است که در نتیجه ، پنج مکتب عمده و متمـایز بـه وسـیلۀ مفسرانی چون شنکره ٧ ، رامانوجه ٨ ، نیم بارکه ٩ ، مدهوه ١٠ و وبهه ١١ به وجود آمـد، زیرا هر یک از مفسران ودانته ، سوتره ها را با مـذاق و مـشرب فکـری خـود تفـسیر می کرد و شیؤە تمثیلی مطالب فشردٔە آنرا با براهین محکم و مباحث فلسفی آشـکار می نمود.
اما در واقع چنین نیست ، بلکه فقط برهمن وجـود دارد و بقیۀ موجودات ، اعم از خدایان ، انسانها و دیگر کثرات مایا و توهم اند و این خـود 3 برهمن است که خود را می شناسد، نه چیز دیگری به نام آتمن یا جیوه ٢ و غیره .
البته ، در اینجا نمی توان به دقت روشن نمـود کـه زبـان رامانوجـه نمـادین و تمثیلی است یا واقعی ؟ از نظر وی ، رهایی انسان از قید کثـرات و عبـور بـه سـاحت برهمن ، به مفهوم رفع نادانی (توهم ) و تحقق وحدت وجودی با برهمن نیست ، بلکه به مفهوم رفع و نابودی کرمه های گذشته و معرفت واقعی به بـرهمن اسـت و روح 4 انسانی بعد از این مرحله همچنان متمایز از برهمن باقی می ماند.