خلاصه ماشینی:
"سوای اکثریت بینظر و پذیرای هرچه پیش آید،گروهی این شر از راه رسیده را به فال نیک گرفتند،کنارهگیری ورفتن رضا شاه را با شادی استقبال کردند و برخی آن را آغاز دوران«دموکراسی و حاکمیت ملی»و احیای آرمانهای مشروطیت بهشمار آوردند.
در بین خاطرات رجال سیاسی معاصر کهدر پایگاههای اینترنتی در دسترس است،سخنان دو نفر به واسطۀحضور مستقیم و پرماجرایشان در برخی حوادث حاشیهای سالهایاشغال ایران و سپس ایفای نقش در شماری از رویدادهای منتهی به28 مرداد 1332 جالب و خواندنی است.
در جمع بچههای هم سن و سال محله،خشمگینو بهتزده و اشک در چشم از هم میپرسیدند:«پس چه شداین هواپیماها؟چه شد آن ارتشی که میگفتند؟و چرا مقاومتنکردند؟و چرا دوباره ملت ایران را دست بسته تسلیم کردند؟» این نوجوانان سیزده-چهارده ساله(به قول دکتر علینقیعالیخانی:«بچههای رضا شاهی»)که کمابیش تاریخ گذشتۀ ایرانرا میشناختند،از این تحول ناگوار تکان سختی میخورند.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)داریوش همایون همایون میگوید:«ما بخشی از تودۀبزرگ دانشآموزان ودانشجویانی بودیم که در فضای باز شهریور 20 تا مرداد 32 پیاده نظاماحزاب و گروههای سیاسی را تشکیل میداد.
محسن پزشکپوردر هفتاد سالگی،در توضیح این ایدئولوژی برای ضیاء صدقی(مصاحبهگر)در میماند و کلیاتی میگوید از قبیل«جهانبینیما ناسیونالیسم است،اصل اصالت ملت...
»و دیگر این که:«یک برنامۀ سیاسی که پایهاش نقشۀ جغرافیاو تاریخ باستانی باشد هیچگاه در ایران نمیتوانست زمینهای داشتهباشد و ناسیونالیسم به عنوان فلسفۀ سیاسی،محدودتر از آن استکه بیش از گروهی دوستان دبیرستانی را در کنار هم نگه دارد.
مسئلۀ ایران تنها ناسیونالیسم نبود که جزجایگاه محدودی در فرهنگ و سیاست خارجی ندارد؛و سواد سیاسیدر راست ناسیونالیست از گرایشهای دیگر نیز کمتر دست میداد."