چکیده:
در برقراری تطبیق و مقایسه میان دو تفکر یا حوزه فکری، بویژه تفکر متعلق به دوره باستان، به دو روش میتوان عمل کرد؛ روش اول، مطالعات تاریخی و اثبات تاثیر و تاثر میان دو فرهنگ بر اساس شواهد تاریخی است و روش دوم آن است که مولفه های هر تفکر و شباهتهای آنها با یکدیگر بررسی شود. در این میان، لغت شناسی تعابیر و واژگانی که در هر نظام فکری بکار میرود و بررسی نقاط مشترک و متفاوت آنها، جایگاهی خاص دارد. در مقاله حاضر، تلاش بر این است تا بروش فقه اللغه، بحثی تطبیقی میان تفکر فلسفی در ایران باستان و یونان باستان برقرار گردد. تکیه مقاله تنها بر مشابهتهای دو نظام نیست بلکه تفاوتها را نیز در این خلال، مد نظر خواهد داشت. بررسی عقاید حاکم بر دو نظام مذکور در حوزه یزدان شناسی، جهان شناسی، نگرش به تاریخ و عقل، حکایت از شباهت و همسانی و همریشگی این دو تفکر دارد که در این نوشتار با بررسی موردی و مثالی چند نمونه، این اعتقاد باثبات خواهد رسید.
خلاصه ماشینی:
"بر این وجه،در پنج زمینه-که البته ادعای حد و حصری برای آننداریم-بحث را مطرح میکنیم که عبارتند از:1)توحید و نفی شرک و ثنویت و قولبه تشکیک 2)افسانههای پهلوانان و تراژدینویسان 3)ولایتمداری در قالب فرهایزدی ایرانی و مدینۀ فاضله افلاطونی 4)جاویدان خرد ایرانی و اندیشۀ عام و جهانییونانی(یونان متأخر)5)قول به سیر ادواری تاریخ در برابر وجهه نظر فرجامشناسانه.
این ایزدان موکلان امورند که بعد به ارباب انواع،در صورت فلسفی آن،یعنی مثل وایدههای افلاطونی،بدل شدند و سپس در عالم فلسفه-با تفاوتهایی که طبیعتا بینفلسفه و دین وجود دارد(بخصوص دین بعنوان میتولوژی یونان که در ذیل تفاوتهای(1).
این بمعنای آن نیست که بگوییم یونانیانبه چند خالق قائل بودهاند و اطلاق لفظ«خدا»بر آنها کنیم و خدا را بمعنای خالقبگیریم و بگوییم در نظر یونانیان خالقهای متعددی وجود داشت،بلکه همه ایزدان دریک فراشد زایش به«ثئوس»1باز میگردند و اصلا اندیشۀ خلقت(خلق از عدم)2برای یونانیها مطرح نبوده است.
7 این تفاوت دیگری است که بین بتپرستی در قالب میتولوژی و اساطیر یونان ازیکطرف و حکمت یونانی و ایرانی از طرف دیگر بوده است.
آلبرشت گوتزه3مؤلف مقالۀ«حکمتایرانی در لباس یونانی»معتقد است این اندیشه در اصل اندیشهیی ایرانی است کهدر بندهشن-که خود بر اساس دامدادنسک اوستا نوشته شده-آمده و تشابه وتناظر اندامها و اجزاء بدن انسان با کائنات جهان را نشان میدهد و از آنجا به یونان وآراء بقراط و اورفئوس راه یافته است،به بالعکس.
بجهت همینمشابهت است که فارابی شیعیمذهب اعتقاد به امامت را با پولیتیای افلاطون جمعمیکند و سهروردی نیز بنحو دیگری این مطلب را بیان میدارد و میخواهد درمطالبش اسلام،ایران و یونان را جمع کند."