چکیده:
اخلاق عرفانی سلبی با اخلاق سلبی به معنای اعم کلمه تفاوت دارد، زیرا اخلاق عرفانی نه صرفا با هدف اخلاقی زیستن، بلکه به منظور دستیابی به احوال عرفانی تنظیم شده است. عموم عارفان سنت های مختلف، نظام های اخلاقی مخصوص به خود دارند که در میان آنها اشتراکات فراوانی هم دیده می شود. عارفان این سنت ها به تناسب نظام عرفانی شان از نظام اخلاقی سلبی خاصی هم پیروی م یکنند که متاثر از سنت دینی آنها است. ترزا آویلایی و جلال الدین محمد مولوی از جمله این عارفا ناند که به رغم فاصله زمانی و مکانی شان، در حوزه اخلاق عرفانی سلبی نقاط مشترک قابل توجهی دارند، چنان که هر دو در نظام اخلاق یشان به دو عنصر پرهیز از نومیدی و پرهیز از آمیختن با مردم (عزلت گزینی) به عنوان دو امر زمینه ساز ورود به سلوک اشاره کرده اند. افزون بر این دو عنصر، چند مفهوم اخلاقی دیگر نیز مورد عنایت این دو عارف بوده است که صاحب این قلم با بهره گیری از روش های معناشناختی و تطبیقی به بررسی آنها پرداخته است.
The mystical negative ethics differs from negative ethics in general، because the mystical ethics has been adjusted to attain mystical states not merely living a moral life. Although mystics of different traditions follow different ethical codes، there are many similarities among them. Moreover، these mystics in accordance with their mystical traditions pursue special kinds of negative ethics. Among these mystics Teresa of Avila and Jalāl al-dīn Rūmī are good examples. Although they lived in different times and places، there are considerable similarities in their views، especially in the field of negative mystical ethics. From their viewpoint two important elements are necessary for beginning the mystical journey: not to be despaired and renouncing the social life (eremitism). Other ethical concepts were also important to them، which this essay، by employing comparative method، tries to deal with them.
خلاصه ماشینی:
ترزا آویلایی و جلال الدین محمد مولوی از جمله این عارفان اند که به رغم فاصلۀ زمانی و مکانی شان ، در حوزٔە اخلاق عرفانی سلبی نقاط مشترک قابل توجهی دارند، چنان که هر دو در نظام اخلاقی شان به دو عنصر پرهیز از نومیدی و پرهیز از آمیختن با مردم (عزلت گزینی ) به عنوان دو امر زمینه ساز ورود به سلوک اشاره کرده اند.
این مقاله در پی یافتن پاسخ به این پرسش است که عارفان یاد شده دربارٔە اخلاق سلبی عرفانی چه نقطه نظراتی دارند و نقاط اشتراک و افتراق آنها در چیست ؟ بی شک نظرات این دو عارف در موارد بسیار با هم متفاوت اند، اما نقاط اشتراک قابل ملاحظه ای دارند، زیرا هر دو متأثر از متون دینی خود هستند و میان متون دینی اسلام و مسیحیت هم قرابت های بسیاری وجود دارد.
سبب وجود ملکه در انسان یا طبیعت است و یا عادت ؛ یعنی گاه طبیعت و اصل مزاج شخص اقتضا می کند که صفت یا صفات خاصی در او باعث به فعلیت رسیدن افعال خاصی شود، بدون آن که پیشتر راجع به آنها تفکر و تأمل کرده باشد، و گاه نیز فرد با تأمل خاص خود فعلی را دنبال می کند، ولی در اثر تکرار، این عمل در نفس او رسوخ پیدا 3 می کند و همانند حالت پیشین ، در مراحل بعدی بدون تأمل و درنگ تحقق می یابد.