چکیده:
فرزند خاک، اثر طاهر بنجلون، نویسنده آفریقایی تبار فرانسوی است. در این اثر، بن جلون با تداعی خاطرات زادگاه خود و با حذف مرز بین واقعیت و خیال، رمانی می آفریند و دنیای آمیخته از هر دو عنصر را به خواننده عرضه می دارد. آن چه مایه موجودیت این رمان می شود، مضمون تراژیک آن است که مصداق زندگی عینی برخی از مردمان جوامع سنتی است. در این اثر، بن جلون به طرح موضوع جستجوی هویت در شخصیت داستان خویش که شباهت بسیاری به هموطنانش و جوامع شرقی دارد، می پردازد. او تنها به واگویه واقعیت های عریان جامعه پیرامونش در خلال داستان اکتفا نمی کند، بلکه آگاهانه هویت باختگی آنان را مورد انتقاد قرار می دهد. در این پژوهش، به موازات بررسی این مقوله، سعی شده است تا با تحلیل این اثر از حیث موضوع داستانی، شخصیت پردازی و نگاه انتقادی نویسنده به جامعهاش را بررسی کنیم و نتایج «هویت تحمیلی» و رویکرد نامناسب برخی از جوامع سنتی را به داشتن فرزند دختر را در خلال اثر مورد مطالعه قرار دهیم.
خلاصه ماشینی:
"بن جلون با تاثیر از وقایع دنیای عرب زبان آفریقایی که از سالها پیش با آن آشنا بود،حاصل تفکرات خود را به شکلی خاص در این اثر ابراز کرده است.
میتوان گفت در دهۀ هشتاد،ادبیاتی به نام ادبیات مهاجرت در فرانسه شکل گرفت وبرخی نویسندگان مهاجر به این کشور(مانند بن جلون)،با پرداختن به مسالۀ هویت در زنان،به معضلات فرهنگی زادگاه خود اشاره دارند.
در رمان دیگر بن جلون«شبمقدس» (e?ercas tiun aL) که دنبالۀ این داستان است،با مرگ پدر،«احمد»نام«زهرا»را برایخود برمیگزیند و هویت واقعی خود را فاش میکند.
»(همان) 2-میل به تخریب:احمد-زهرا دچار بحران هویتی است و میکوشد تا میلههای زندانیرا که پدر مستبدش برایش ساخته،درهم شکند،ولی از پس این مهم برنمیآید و حس انتقامدر او ایجاد میشود:«احمد-زهرا به دختر عموی لنگ خود،پیشنهاد ازدواج میدهد.
بن جلون که از رنگ باختن هویت و در هیات و نقشدیگران ظاهر شدن بیزار است،در صدد است تا معیارها و ارزشهای حاکم بر جامعۀ دروغینرا اصلاح کند و جامعۀ آرمانی خود را در خلال داستان به خوانده بشناساند.
»(همان 204) راوی-نویسنده کلید داستان را به خواننده میدهد و با خواندن قرآن بر سر مردگان،راهی بیابانهای جنوب میشود و این شیوهای برای پایان ظاهری داستان است.
داستان فرزند خاک،داستانی بومی است که در آن،محیط،فرهنگ و شیوۀ زندگی مراکشیها استادانه وصف میشود و تحلیل این اثر،به مثابۀشناخت بخشی از تاریخ علوم اجتماعی و فرهنگی کشور بن جلون است.
فردهویت باخته در کسوت یک زن در داستان ظاهر میشود که در بدو تولد،هویتی دروغین به اوتحمیل شده است و به عبارت دیگر«من»دیگری را به یدک میکشد؛ازاینرو با مشکلاتمتعددی نهتنها در رفتار با دیگر زنان،بلکه با مردان جامعۀ خویش دارد."