چکیده:
امام خمینی( بر اساس نگرش معنوی و تعالینگر خویش، به پیروی از پیشوایان معصوم( و اندیشمندان مسلمان، سیاست را هدایت انسانها، حفظ مصالح و تامین صلاح و سعادت حقیقی آدمیان میداند. بر این اساس، سیاست هم حق همگانی است وهم مسئولیت عمومی. بدینسان، مجریان سیاست در اصل، تمام افراد جامعه هستند که در این امر، یعنی تدبیرسرنوشت عمومی خویش، مشارکت دارند. هدف و مقصد سیاست نیز راه بردن افراد بر مبنای عدل و عقل در مسیر کمال انسانی برای رسیدن آنها به حقوق حقه خویش و خیر و سعادت راستین است.بر این اساس، در نگاه امام خمینی( اساس سیاسی بودن، یعنی قرار گرفتن در مسیر سعادت حقیقی را اصول بنیادین عقل و خرد، آزادی، هویت و استقلال، عدالتخواهی، معنویت، محبت و برادری وعامنگری تشکیل میدهد.امام خمینی( بر اساس نگرش خود نسبت به جهان هستی، جایگاه انسان و نقشی که به او محول شده است، اهدافی که آدمیان، سیاست را معطوف به آن کردهاند و نیز برداشتهای کلی آدمیان، به بیان انواعی از سیاست میپردازد که عبارت است از:سیاست شیطانی، سیاست حیوانی یا سیاست این جهانی و سیاست الهی.از دیدگاه امام خمینی(، اسلام نه تنها دین سیاست است، بلکه تمام آن سیاست است. آمیختگی دین و سیاست در این نگاه، به شدیدترین مفهوم خود و در قالب این همانی یعنی عینیت دین و سیاست مطرح میشود. سیاست الهی، به وسیله پیامبران و پیروان راستین آنها و به دور از هرگونه دروغ و فریب و تزویر، به تحقق حکومت عدل و انسانی در جامعه میانجامد. بر همین اساس، از دیدگاه امام خمینی(، همه پیامبران الهی، برای تحقق حکومت عدل مبعوث شدند و چنین حکومتی عین سیاست است. امام خمینی(، خود، چنین حکومتی را در قالب جمهوری اسلامی عرضه کرد و جز آن را شایسته ندانست.
Based on his spiritual and transcendental attitude and following the Infallible Leaders and Muslim thinkers, Imam Khomeini regards politics as guiding human beings, protecting their interests, and ensuring their true felicity. On this basis, politics is both a public right and a public responsibility. Therefore, the enforcers of politics are in principle all members of society who participate in determining their destiny. The goal of politics is guiding individuals according to reason and justice through the path of human perfection so that they can achieve their true rights and real felicity. Accordingly, in Imam Khomeini's view, what form the basis of politics – i.e. being in the path of real felicity – are the basic principles of wisdom, freedom, identity and independence, seeking justice, spirituality, affection and fraternity, and holism.Based on his attitude towards universe, the status of human and the role relegated to him, the goals of politics aimed at by human beings, as well as human's general perceptions, Imam Khomeini states various types of politics as follows: 1. Satanic politics 2. Animal or worldly politics3. Divine politics In Imam Khomeini's view, the religion is wholly the same as politics. In this view, the mixture of religion and politics is stressed on in its extreme form, i.e. the equality of religion and politics. The divine politics would lead to realization of just and humane government in the society by the prophets and their true followers, being far from telling lies, deceiving and cheating. Accordingly, in Imam Khomeini's view, all divine prophets were delegated the divine mission for realizing the just government; such a government is in essence [a religious] politics. Imam Khomeini himself presented such a government in the form of Islamic Republic, knowing nothing deserving except it.
خلاصه ماشینی:
(صحیفه امام، 1378: ج6، 467) اگر اینگونه است، پس هدف اساسی سیاست و دین یکی است و آن، برقراری و اقامه عدل و قسط در همه ابعاد، در جامعه میباشد، همان گونه که اساس و معیار دین و سیاست نیز عدالت است: اسلام، همان حکومت است با شئونی که دارد و احکام، قوانین اسلام و شأنی از شئون حکومت اسلام است، بلکه مطلوب است بالعرض و امور آلیه هستند که برای حکومت و اقامه عدل در جامعه وضع شدهاند.
(امام خمینی(، 1379: ج2، 472) با چنین نگرشی است که میتوان به معرفی و بیان مهمترین مسئله انسان در عرصه حیات جمعی، یعنی سیاست و چیستی آن دست یافت و بدینسان آن را بهگونهای بیان کرد که با کمک آن بتوان به سعادت راستین رسید؛ زیرا همان گونه که «فارابی» میگوید: «هدف از آفرینش وجود انسان، این است که به سعادت نهایی رسد...
ک: صحیفه امام) نگرش امام خمینی( به مفهوم و معنای سیاست، مرتبط با نگرش او به مسائلی چون شناخت هستی و انسان، ابعاد وجودی او، ضرورت راهیابیاش به سوی سعادت راستین و حقیقی از طریق تهذیب، سلوک، تزکیه، ضرورت تعلیم و تربیت (آموزش کتاب و حکمت و آنچه که باید بدانند)، ارتباط کلی انسان با جهان هستی، بهویژه با انسانهای دیگر، برخورداری او از یک سرنوشت مشترک جمعی و در نتیجه، بروز و ظهور سیاست در بین انسانها و در مدینه یا جامعه بشری است.