چکیده:
رابطه فلسفه تربیتی حاکم بر نظام آموزش و پرورش ایران و شیوه های ارزشیابی رایج در این نظام، موضوعی است که کمتر از سوی صاحبنظران و پژوهشگران به آن توجه شده است. از این رو این مقاله درصدد تبیین چگونگی این ارتباط یا به تعبیر دیگر نسبت میان مبانی فلسفی تعلیم و تربیت نظام آموزش و پرورش ایران و شیوه های ارزشیابی رایج در آن می باشد. برای این منظور از روش تحلیل مفهومی که از جمله روش های مهم و اساسی تحقیقات فلسفی است، بهره گرفته شده است. بدین صورت که با تحلیل شیوه های رایج ارزشیابی در نظام آموزش و پرورش ایران، معنای مفهومی ارزشیابی متناسب با آن شیوه ها آشکار می گردد. در گام بعدی مشخص می شود که با توجه به این طرز برداشت از مفهوم ارزشیابی، مولفه های مرتبط با آن یعنی برنامه درسی، فرایند یاددهی- یادگیری، معلم و دانش آموز، چه معنایی پیدا می کنند. در ادامه این تحلیل، معنای تعلیم و تربیت، بر اساس طرز تلقی مشخص شده از مفاهیم مولفه های نامبرده، آشکار می گردد. سرانجام با توجه به مفهوم پردازی آشکار شده از تعلیم و تربیت، مبانی فلسفی آن تبیین می شوند.
مقاله حاضر نشان می دهد که چگونه بین شیوه های کمی ارزشیابی حاکم بر نظام آموزش و پرورش ایران که خاستگاهی کاملا پوزیتیویستی دارد و مفهوم پردازی تربیت و نیز اهداف آموزش و پرورش که همگی به نوعی برگرفته از مبانی تعلیم و تربیت اسلامی است، تعارضی عمیق و آشکار دیده می شود. تعارضی که از یک طرف منجر به عدم تحقق اهداف متعالی آموزش و پرورش شده و از سوی دیگر این شیوه های ارزشیابی را از نظر اعتبار بی نتیجه نموده است. در پایان نگارنده به این نتیجه می رسد که با در نظر گرفتن ارتباط منطقی بین بنیادهای فلسفی مفهوم تعلیم و تربیت، اهداف آموزش و پرورش و در نهایت مفهوم ارزشیابی و شیوه های آن، به نظر می آید که موضوع ارزشیابی کیفی و شیوه های متناسب با آن بتواند ضمن همنوایی با مفهوم تعلیم و تربیت در نظام آموزش و پرورش ایران، موجب تحقق اهداف متعالی آن نیز گردد.
خلاصه ماشینی:
"ازاینرو این مقاله در صدد تبیین چگونگی اینارتباط یا به تعبیر دیگر نسبت میان مبانی فلسفی تعلیم و تربیت نظام آموزش وپرورش ایران و شیوههای ارزشیابی رایج در آن میباشد.
مقالهی حاضر نشان میدهد که چگونه بین شیوههای کمی ارزشیابی حاکم برنظام آموزش و پرورش ایران که خاستگاهی کاملا پوزیتیویستی دارد و مفهومپردازیتربیت و نیز اهداف آموزش و پرورش که همگی به نوعی برگرفته از مبانی تعلیم وتربیت اسلامی است،تعارضی عمیق و آشکار دیده میشود.
مقدمه سنت حاکم بر حوزهی علوم تربیتی خواه در دانشگاهها و مؤسسات پژوهشی و یا در حیطهیآموزش و پرورش(حیطه نظر و عمل)ایران و شاید بسیاری دیگر از کشورهای دنیا به گونهای بوده استکه در نتیجهی آن یک مرزبندی کاملا روشن و به تبع آن دیواری بسیار قطور بین بنیادهای فلسفیتعلیم و تربیت و ارزشیابی ایجاد شده است.
اکنون با توجه به مقدمهی بالا،سؤال اصلی این مقاله عبارت است از اینکه آیا بین فلسفهیتربیتی حاکم بر نظام آموزش و پرورش ایران با شیوههای ارزشیابی از آموختههای دانشآموزان همخوانی منطقی وجود دارد؟برای رسیدن به پاسخ پرسش فوق،نخست بایستی چگونگی رابطهی بینمبانی فلسفی و یا به تعبیر دیگر مفروضههای فلسفی(بهطورکلی)با شیوههای ارزشیابی ازآموختههای دانشآموزان را تبیین کرد.
ادامهی اینآرزوی اسکینر را امروزه میتوان در طرح موضوع"مدارس مجازی"ردیابی کرد؛یعنی تمامی تلاشهاییکه در صددند از طریق ماشینهای پیشرفتهتر مثل رایانه و ارتباطات رایانهای،دانش و اطلاعات وهمچنین مهارتهای لازم را براساس اهداف و معیارهای ازپیشتعیینشده در اختیار افراد قرار دهند(شمشیری،87-86:1383)در این الگوها نقش معلم بسیار کمرنگ میشود تا جایی که حتی میتواناو را به راحتی کنار گذاشت.
3. انجام مطالعات و تحقیقات میدانی به منظور تعیین اثربخشی شیوههای ارزشیابی کیفی انتخابشده براساس اصول و مبانی تعلیم و تربیت اسلامی حاکم بر نظام آموزش و پرورش ایران."