خلاصه ماشینی:
"روند سیاستهای اجرایی کشور نیز مؤید این طرز تلقی بوده و به تدریج، بر اندیشه های اسلامی در عرصه مدیریت، میدان تنگ تر شده است، به گونه ای که این شک به وجود آمده که مگر می توان چیزی به نام مدیریت اسلامی داشت؟ آیا مدیریت نمی تواند یک حقیقت علمی منتزع از فرهنگ و باورهای دینی شناخته شود و مانند بسیاری از علوم دیگر، که تجربی صرف اند، از عقیده، مکتب و دیدگاههای اعتقادی جدا باشد؟ آیا می توان مدیریتی داشت که در بین همه فرهنگها کاربرد یکسانی داشته باشد؟ متأسفانه این شک به صورتی جدی، حتی برای برخی از مسؤولان مؤسسات آموزش عالی نیز مطرح است که ما اصلا چیزی به نام مدیریت اسلامی نداریم و رسالت ما هم چیزی جز تعلیم همان مطالبی از زبانهای خارجی به فارسی برگردانده ایم، نیست.
مسیری که انسان شناسی غرب در آن به پیش می رود به فلاح منجر نمی شود; زیرا غربیها تلاش می کنند که پیچیدگیهای انسان را در همان راستایی که انسان را تعریف کرده اند کشف کنند و ممکن است حتی نظریه های کامل تری نیز نسبت به آنچه که تا کنون وجود داشته است در آینده مطرح شود; اما در این مسیری که آنها طی می کنند، هر قدر هم که به پیش روند و نظریه های دقیق تر و متکاملتری ارائه کنند راه را اشتباه رفته اند.
به طور قطع، در بنیانهای فلسفی مدیریت، تحقیقات میدانی یا تجربی هیچ کاربردی ندارد; یعنی اگر تجربه ای وجود دارد همان چیزی است که بدان اشاره شد; زیرا با عقل نمی توان به همه دیدگاههای اسلام در باره انسان پی برد; بعضی از آنها را باید با پای دل و با کشف و شهود و مشاهدات باطنی دریافت تا تصویر کاملی از انسان به دست آید."